رابرت فرانک “عکاسی مستند و خیابانی “
هر کسی که با دنیای عکاسی آشنایی داشته باشد بیشک نام رابرت فرانک را شنیده و عکسهایش را دیده است. فرانک از تأثیرگذارترین عکاسان قرن بیستم است که نامش با تاریخ عکاسی و «آمریکاییها» پیوند خورده و آوازهاش در سرتاسر جهان عکاسی پیچیده است. او پیشگام شکلی از عکاسی بود که عکاسی مستند پس از او را متحول کرد.
رابرت فرانک (عکاس)در نهم نوامبر ۱۹۲۴ در یک خانواده یهودی ثروتمند در زوریخ سوئیس متولد شد. او برای آنکه پیشه تجارت خانوادگی اش را ادامه ندهد به هنر عکاسی رو آورد و زیر نظر عکاسان و طراحان گرافیکی آموزش دید و سپس شروع به توسعه سبک خاص عکاسی اش در خیابان های زوریخ کرد.
عکاسی فرانک در سوییس در سال ۱۹۴۱ در هفده سالگی بهنوعی شروع تجربهی عکاسی اوست. او بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ عکاسی را زیر نظر هِرمان زیگِسِر آموخت و سپس به استخدام عکاس تبلیغاتی میشائل وُلگِنزینگِر درآمد.
رابرت فرانک (عکاس) در سال ۱۹۴۶ به شهرهای میلان، پاریس و استراسبورگ سفر کرد و حاصل عکسهایش در این سفرها و نیز سوییس را در نخستین کتاب عکسش با عنوان «۴۰ عکس» گردآوری کرد.
این کتاب نشان از علاقهی فرانک به همنشینی و قدرت کنار هم آمدن عکسها دارد. فرانک با کنار هم نشاندن عکسهای ظاهراً ناهمخوان (مثلا بافت پارچه کنار منظرهای برفی، یا چرخدنده کنار اشیاء عتیقه) یا برعکس، عکسهایی با موضوع مشابه شکل جدیدی از عرضهی عکس را کاویده است.
در سال ۱۹۴۷ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد چند ماه بعد، عکاس، مدیر و طراح هنری اَلِکْسی برُدُویچ فرانک را بهعنوان به عنوان عکاس مد در نشریهی هارپرز بازار استخدام کرد.
به هر حال، همکاری فرانک با هارپرز بازار بیشتر از چند ماه دوام نیاورد و او از آنجا استعفاء داد. او در این دوران و سالهای بعد همچنین عکسهایی در نشریات دیگری چون لایف، وُگ، لوک، کَمِرا، چارم و داسوُخِننده منتشر کرد.
چندی بعد او نیویورک را برای سفر به آمریکای جنوبی و اروپا ترک کرد و عکس های داستانی زیادی در معادن ولز و خیابان های لندن و پرو گرفت و کتاب عکس دیگری را خلق کرد.
او به سفر کردن ادامه داد و برای مدت کوتاهی خانواده اش را به پاریس منتقل کرد و در سال ۱۹۵۳ به نیویورک برگشت و با “ادوارد استایکن” برای گردآوری و انتخاب عکس نمایشگاه “عکاسان اروپایی زمان جنگ” در موزه هنرهای مدرن نیویورک، همکاری کرد.
در سال ۱۹۵۵ فرانک با کمک نفوذ هنری واکر ایوانز، کمک هزینه ای از موسسه گوگینهام برای سفر در تمام ایالات متحده آمریکا و عکاسی مستند از تمام اقشار جامعه آمریکا دریافت کرد.
او در مدت سفر دو ساله اش در جاده های آمریکا، خانوادهش را نیز به همراه خود برد و بیش از ۲۸۰۰۰ عکس گرفت.در نهایت تنها ۸۳ عکس از بین آنها را انتخاب و در کتابی به نام آمریکایی ها چاپ کرد.
حتی سبک عکاسی اش که از نظر گرافیکی غنی و دارای حال و هوایی لطیف و نقاشانه بود، به کارهایی صریح، شفاف و پرمحتوا تبدیل شد و توانست آمریکای واقعی، آمریکایی های دلسرد را به وضوح به تصویر بکشد. فرانک در پروژه آمریکایی ها تلاش کرد تا تنشی را که بین همه اقشار آمریکا دیده است و ظاهری خوش بینانه دارد، به خوبی نمایان کند.
فرانک غرق در صحنهی عکاسی روبهشکوفایی نیویورک شده بود و تحت تأثیر کار عکاسان مکتب نیویورک از جمله لوئیس فُرِر و سید گرُسْمن ، نیز آندره کرتس ، بیل برانت و هانری کارتیه برسون قرار گرفته بود (او بعدها منتقد سبک عکاسی کارتیه برسون شد چرا که معتقد بود عکسهای او جلوهای غلطانداز از جهان پیش چشم میگذارند و در کار خبری و مستند بیش از واقعیت بر زیباییشناسی کلاسیک تمرکز دارند).
او در نیویورک همچنین با عکاسانی مثل اِلییت اِرْویت ، واکر اونز و ادوارد استایکن و ناشری فرانسوی با نام روبِر دِلْپیر آشنا شد.
برای او تحسین شدن یا نشدن اهمیت چندانی نداشت. در دهه ۶۰ وقتی آثارش مورد توجه قرار گرفت ناگهان از عکاسی ساکن (still photography) به فیلمسازی زیرزمینی تغییر رشته داد و ۱۰ سال بعد، با تمام فرصتهایی که دنیای هنر نصیبش میکرد از نیویورک گریخت و به دامنه کوهی بایر در شمال کانادا پناه برد.
بعدها که موزهها از او خواستند تا آثارش را به نمایش بگذارد یا وقتی دانشگاههایی از جمله ییل سعی کردند به او مدرکهای افتخاری دهند گفت: «کس دیگری را پیدا کنید» و نپذیرفت.
نن گلدین، عکاس، درباره او میگوید: هیچ وقت درگیر حواشی شهرت نشد. همه او را به خاطر کارش میشناسند. او جایزهاش را از مردم گرفت.
او با رویکرد متفاوتش پیشگام تغییرات بنیادین در مسیر این ژانر از عکاسی شد که پژواک آن را در سالهای بعد در آثار افرادی چون داین آریس، گری وینوگرند و لی فریدلندر میتوان مشاهده کرد.
او بیزاریاش نسبت به سنت عکاسی حرفهای خبری و مستند در زمان خود را این گونه ابراز کرده است:
عکاسی یعنی تنها سفر کردن. این تنها مسیر پیشروی عکاسان خلاق است. هیچ سازشی در کار نیست: کمتر هستند عکاسانی که بتوانند این حقیقت را بپذیرند. شاید به همین دلیل است که تعداد عکاسان واقعاً بزرگ تا این حد کم است. در سالهای اخیر بسیاری از مردم عکاسی خبری را مرجع تعیینکنندهی عکاسی خوب میبینند. اما به نظر من عکاسی خبری یعنی ذائقهی دیکتهشدهی نشریات.
رابرت فرانک (عکاس) در نهایت در دامنه کوههای شمال کانادا که در سال های جوانی برای فرار از شهرت به آنجاپناه برده بود در ۹۴ سالگی درگذشت.