جنبش های تاثیرگذار در عکاسی
تحولاتی که در نیمه دوم قرن نوزدهم در حوزه های صنعت (از جمله اختراع و تکامل صنعت و هنر عکاسی از ۱۸۳۹ به بعد و تکامل سیستم های ارتباطی)، علم و فلسفه، اقتصاد و سیاست صورت گرفت، افکار و عقاید هنرمندان مدرن را تحت تاثیر قرار داد. کثرت سبک های گوناگون یا (ایسم ها) که از ویژگی های هنر مدرن است، در اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم بر افق های هنری حاکم بود. تاریخ هنر مدرن معمولا بر اساس جنبش های هنری نقل می شود؛ امپرسیونیسم ، کوبیسم، ناتورالیسم، اکسپرسیونیسم و سورئالیسم به عنوان سبک های هنری تاثیرات بسیاری را بر هنر مدرن از خود برجای گذاشتند.در این مقاله به بررسی سبک ها و شیوه های عکاسی خواهیم پرداخت.
رئالیسم
رئالیسم یا واقع گرایی ، شیوه ای که در آن هنرمند باید در نمایش طبیعت( طبیعت بدون انسان و با انسان) از هرگونه “احساساتی گری” خود داری کند اما منظور ما از رئالیسم ، در اینجا شیوه ی هنری ای است که حوالی ۱۸۴۰ به بعد در اروپا و دیگر نقاط جهان متداول شد.
اصولا پیدایش رئالیسم در حوزه هنر عکاسی به طور مستقیم به پیشرفتهای تکنولوژیک بشر مرتبط است . یک دیدگاه جالب این است که پیدایش رئالیسم به طور مشخص با کشف دوربین عکاسی مرتبط است . یعنی پیدایش وسیله ای که به انسان امکان ثبت و ضبط کامل یک لحظه ( و یا برش) از زندگی را میدهد.
بررسی همزمانی کشف و پیشرفت تکنولوژی دوربین عکاسی با ایجاد و پیشرفت سبک رئالیسم ادبی به شکلی تایید کننده نظر فوق است . در یکی ازروز های تابستان سال ۱۸۲۷ ژوزف نیسفور نیپس موفق به ثبت اولین تصویر ثابت شد . البته مدت کمی بعد نمونه بهتری از عکس و دوربین Niepce به وسیله Louis Jacques Mande Daguerre ساخته شد.
این دوره زمانی را تقریبا با دوره کاری بالزاک میشود یکسان گرفت جالب اینجاست که در سال۱۸۷۷ صفحات عکاسی (فیلم عکاسی) جدیدی به وسیله ساخته شد که عملاانقلابی در ساختار دوربین های عکاسی پدید آورد . دوربینهای ساخته شده بعد از تولید این صفحات عکاسی را به عنوان اولین نسل جدی دوربینهای عکاسی امروزی به حساب می آورند. اما نکته جالب اینجاست که این پیشرفت چشمگیر در صنعت عکاسی با دوره کاری امیل زولا ( ۱۸۴۰ _ ۱۹۰۲) هماهنگی دارد به عنوان مثال امیل زولا( نویسنده ناتورالیست ) شاهکارش ژورمینال را در فاصله سالهای 5_1884 نوشت .
. این به این معنی است که پیشرفت تکنولوژیک در صنعت عکاسی با انتقال جریان ادبی رئالیسم با ناتورالیسم هماهنگی زمانی دارداین هماهنگی زمانی معنادار است و نشانه اثر گذاری این جریانها بر یکدیگر و رشد هر دوی آنهاست . یعنی ایجاد توانایی در ثبت و ضبط لحظات و عینیت بیرونی افراد و اشیا و گسترش توانایی در این نحوه نمایش. عکسهای رئال نیز مانند فیلمهای رئال در دسته عکسهای مستند و خبری دسته بندی می شوند .
عکسهای از لحاظ طبیعی زندگی انسانها یا حیوانات و …. خصوصیت عکسها رئالیستی _ انسانی نیز در بیشترموارد علاقه و توجه به محرومین ، موضوعات جنگ و خسارات جنگی ، توجه به مسائل اجتماعی و همان تعارض های میان فرد و جامعه و تجزیه و تحلیل افراد در محیط های خاص بود که بدون اغراق عکاس ( بر عکس سبک های دیگر در عکاسی که لازمه ی آنها اغراق می باشد) و از راه ثبت مستقیم لحظه یا ثبت فرد در لحظه ای غیر از ژست و به طور طبیعی است .
عدم استفاده از رتوش ، گریم ، نورپردازی خاص و نشان دادن جزئیات صورت از خصوصیات عکسهای پرتره ی رئالیستی است . عکسهای رئالیستی در فضایی کاملا طبیعی و با نوری طبیعی و بدون اغراق ثبت می شدند. دوروتئا لانگه آثار رئالیستی جاودانی در زمینه عکاسی ارائه کرده است .
عکاسی کوبیستی
کوبیسم با همزمان کردن نقاط دید مختلف، یکپارچگی قیافه اشیا را به هم می زند و به جای آن شکل تجریدی (آبستره) را ارایه می کند؛ بدین معنا که عکاس کوبیست اشیا را در آن واحد از زوایای مختلفی می بیند، اما تمامی تصویری را که دیده است به ما نشان نمی دهد، بلکه فقط عناصر و اجزایی از آنها را انتخاب و روی سطح دو بعدی تصویر می نمایاند.
از این روست که یک اثر کوبیستی، مغشوش، درهم و غیر طبیعی جلوه می کند. بنابراین عکاس کوبیست که دیگر در بند یک نقطه دید واحد(مانند عکاسی رئال) نیست، می تواند هر شیئی را نه به عنوان یک قیافه ثابت بلکه به صورت مجموعه ای از خطوط، سطوح و رنگ ها ببیند و با ترکیب این ابعاد عکس کوبیستی ارایه کند.
ناتورالیسم
ناتورالیسم یا طبیعت گرایی که زمزمه های آن در نیمه دوم قرن نوزدهم به گوش می رسید، اصطلاحی در تاریخ هنر و نقد هنری برای توصیف سنخی از هنر است که در آن، طبیعت بدان گونه که به نظر می آید، بازنمایی می شود. در این تعریف که بیش تر از جنبه صوری اعتبار دارد، طبیعت گرایی مفهومی متضاد با چکیده نگاری است.
اگر هنر کلاسیک یونان را جلوه کامل طبیعت گرایی تلقی می کنند و هنر رنسانس ایتالیایی را تجدید حیات آن می دانند، بر اساس چنین استدلالی است که در هنرهای نامبرده، اثر هنری همانند آیینه ای زیبایی طبیعی را بازمی تابد. در این معنا، طبیعت گرایی با آرمان گرایی تناقضی ندارد، حال آنکه مفهوم ناتورالیسم به لحاظ فلسفی و چون یک “روش هنری” خلاف این است.
اصطلاح زیبایی شناسی طبیعت گرایانه، به نظریه ای فلسفی مربوط می شود که از اثبات گرایی سده نوزدهم ناشی شده و در نظریه ادبی “امیل زولا”( نویسنده فرانسوی) به اوج رسیده است. در این نوع زیبایی شناسی، روش های علمی مشاهده واقعیت به کار گرفته شد.
ناتورالیست های نیمه دوم سده نوزدهم بر طبق برنامه ای مشخص و با نوعی بی طرفی و فاصله گزینی، رونگاشتی از جهان و زندگی پیرامون خود ارایه می کردند و غالبا از پرورش دنیای خیال، از باور به آنچه که ملموس و محسوس نیست، از کاویدن معنای نهفته در چیزها، از تقلیل جنبه های ناخوشایند و پیش پا افتاده و پس رونده و خشن زندگی امتناع می جستند…
این نگرشی متضاد با آرمانگرایی و واکنشی در برابر رمانتیسم بود.اصطلاح ناتورالیسم به مثابه مکتبی خاص در نقاشی، نخستین بارتوسط بلوری درباره پیروان “کارواجو” به کار برده شد. به زعم او اینان تقلید وفادارنه از طبیعت ( خواه زشت ، خواه زیبا ) می پرداختند .همچنین کاستانیاری _ منقد فرانسوی _ اصطلاح ناتورالیسم را جایگزین رئالیسم کرد . تا بر عین گرایی و پرواکهای فعالیت علوم طبیعی تاکید بیشتری بگذارد.
بنا به نظر طبیعت گرایان، وراثت و محیط، تعیین کننده اصلی تقدیر انسان هستند. فرق این مکتب با رئالیسم در این است که در آثار رئالیستی انسان همیشه از محیط پیرامونش مهم تر بود، اما درناتورالیسم اهمیت انسان از اهمیت اشیا بیش تر نیست.نویسندگان ناتورالیست اغلب زشتیها را بیان میکنند مشهورترین نویسنده این سبک زولا معتقد بود که ادبیات یا باید علمی بشود ، یا نابود شود . آثار معروف او ژرمینال ، نانا ، خانواده ترز راکن ناتورالیسم هم مانند بسیاری از نهضتهای پیش از خود بخصوص در ادبیات به خاطر کمبود نمایشنامه هایی که در بردارنده اصول این نهضت باشد به شکوفایی نرسید.
سورئالیسم
فراواقع گرایی یا سورئالیسم یکی از جنبش های معروف هنری در قرن بیستم است زمانی که دادئیسم در حال از بین رفتن بود ، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیست ها بود گرد آمدندو طرح مکتب جدیدی را ریختند که در سال ۱۹۲۲ به طور رسمی فراواقع گرایی نامیده شد .
در سورئالیسم هدف هنرمند این است که یک واقعیت تازه و مطلق دربیاورد، و به عبارت دیگر واقعیت و رویا را به هم بیامیزد ” واقعیتی برتر از واقعیت ” بیافریند .سورئالیست ها میگویند بسیاری از تصورات و تخیلات و اندیشه های ادمی هست که انسان بر اثر مقید بودن به قید اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و رسوم و عادات از بیان آن ها خود داری میکند و این تصورات را به اعماق ضمیر پنهان خویش می راند.
این قبیل افکار و اندیشه ها و آرزوها غالبا در خواب و رویا و در شوخی ها و حرف هایی که از زبان انسان می پرد تجلی میکند و سورئالیستم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار و تصورات و اوهام و آرزوها است.سورئالیست ها فعالیت اصیل انسان را همان فعالیت رویا مانند ندای درونی دنیای ناخوداگاه می دانند چیزی که امروز در دنیای عکاسی شاهد آن هستیم به تصویر کشیده شدن سورئالیسم توسط دوربین عکاسی است. در هم آمیختگی واقعیت و توهم.
آنچه پیش از هر چیزی روش سوررئالیستی را مشخص میکند نوعی آزادی مطلق در شکل و محتوا است که سوررئالیست ها از آن با عنوان : نوشتار و بیان اتو ماتیک یا خود کار نام می برند. و یا شاید تقلیدی آگاهانه از تابلو های نقاشی دالی و دیگر نقاشان سورئالیست . شاید به جرات بتوان گفت سورئالیسم بیشتر حرکتی تجسمی است تا ادبی ، نفی واقعیت از خلال دگرگون کردن تصویر و بهم ریختگی عناصر تجسمی .
و شاید بتوان ادعا کرد که بزرگترین دستاورد سورئالیسم گسترش دید گاه های فرویدی در تصاویر بود و از این طریق راه گرایش های نمادین ، ذهن گرایانه و تفسیری ازفرا واقعیت گشود.
دادائیسم
در سالهای ۱۹۲۰مکاتب (دادائیسم یا ناهمگرایی) افراطی در هنر شکل گرفت. گرایش دادا این محصول فشارها و تکانهای روانی ناشی از جنگ جهانی اول ، گرایش ضد هنر وانکار گرایانه ( نیهیلیستی) بود هنرمندان دنباله رو این حرکت همه ی ارزشهای عصر خود را به مسخره میگرفتند و معتقد بودند که تمدن معاصر آنها تمدنی دیوانه و بی منطق است . از آنجا که مبنای کار دادائیست ها انکار گرایی بود تفسیر و فهم آثار ایشان دشوار است.
دادائیسم شکل گرفته در سوئیس طی جنگ جهانی اول توسط هنر مندانی که اجتماع و سنت های منجر به چنین زندگی زائد بیهوده ایی را شدیدا طرد کردند. کارهای دادائیستی : ضد هنر ، ضد منطق ، و به قصد خشمگین کردن بودند طرد کامل ارزش های قبلی و لذا شاید پاک کردن گذشته ، هر چند دادائیسم گرایشی زودگذر بود و در سال ۱۹۲۲ به طور غیره منتظره ای به پایان رسید . معهذا برحرکتهای هنر بعد از خود تاثیرات قابل توجهی گذاشت.
میان مکتبهای افراطی ، دادائیسم افراطی ترینشان است . دادائیسم نوعی ضد هنر و انقلابی برای تغییر و ساختار شکنی مفاهیم هنری است . دادائیسم مجموعه ای معنادار از هنر ابزورد ( پوچ گرایی ) ، نیهلیسم ، ضدیت با عقل ، کلیشه شکنی ، تاکید بر شانس و تصادف و ضدیت با اصول شناخته شده هنراست . دادائیست ها همه چیز را مسخره میکردند حتی خودشان را .
مرکز فعالیتهای دادائیستی در زوریخ کاباره ولتره بود کلوپ شبانه ای که در فوریه ۱۹۱۶ به وسیله هوگوبال ، شاعر و موسیقیدان آلمانی ، تاسیس شد خواندن شعر های بی معنا ، که گاه با تکرار در یک زمان همراه با موسیقی گوش خراش ، از جمله برنامه های معمول این کاباره بود . در تابستان ۱۹۱۶ یکی از بنیانگذران این مکتب فرهنگ لغت را باز میکند و دست روی کلمه ای می گذرد که آن کلمه دادا به معنی اسب کوچک چوبی بود و به این ترتیب لفظ دادا برای نامیدن کار و هدف این گروه برگزیده شد و به جای نام ولتر ، که نویسنده بزرگ و طنز پرداز بود ، انتخاب گردید.
اعمال و رفتار غیر متعارف در این کلوپ شبانه موجب شکایت ساکنان اطراف آن شد در نتیجه ، در سال۱۹۱۷ به اجبار تعطیل گردید . ناهمگن گرایان ، انقلابی ترین گروه ، تمامی ارزشهای نقاشی قبلی را کنار گذاشتند بنا بر این جنبه های تصویر گری ماشینی عکاسی مورد توجه قرار گرفت . شیوه های فنی دادائیستی شامل عکس های نور نگاره (فتوگرام ) بدون نقشه قبلی چسبیده به بوم ، همچنین کارهای مونتاژی از تکه های بریده شده عکس بود .
دادائیسم ، مانند تمام سبک های پیش از خود علاوه بر نقاشی و هنر های بصری در شعر و ادبیات ، تئاتر ، موسیقی و گرافیک نمود پیدا کرد نقاشان دادائیست نقاشی هایی را میکشیدند تنها با استفاده از چند خط کج و معوج ، نمایشهایی واقعا بی معنی و موسیقی تنها با تکرار چند نت شکل می گرفت.
امپرسیونیسم
امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری ، دریافت آنی ، یا دریافت حسی است امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود ، بلکه تشکیل آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل آثارشان در کنار هم قرار گرفتند .
. امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به هنر و زندگی بود . آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت بود . نخستین هسته این جنبش توسط مونه ، رنوار ، سیسلی و پیسارو بود که وجه اشتراکشان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود .
این هنرمندان ابتدا نام خود را ” انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام ” گذاشتند اما بعدا نام یکی از تابلو های مونه به نام امپرسیون طلوع آفتاب منتقد جوان لوئیس لروی ( لویی لروا) را واداشت تا در مجله شاری واری کل گروه را امپرسیونیست ها نام نهد و این نام که با لحنی تمسخر آمیز ابداع شده بود بعدا از سوی خود هنرمندان گروه به عنوان گواهی بر حداقل یکی از جنبه های برجسته اهداف آنان پذیرفته شد.
هنر عکاسی پس از ابداع روشی علمی در عکاسی به نام داگرئوتیپ که توسط لوئی ژاک مانده داگر در سال۱۸۳۰پایه گزاری شد ، خیلی زود برای هنرمندان رشته های گوناگون هنری مورد توجه قرار گرفت و از اهمیت خاص و ویژه ای برخوردارشد. بر این اساس هنرمندان علاقه مند به مکتب امپرسیونیسم نیز با روی آوردن به روش ابداعی داگر ، شیوه جدیدی را در عکاسی پایه گذاری کردند که بعد ها بنیان مکتب وین منتهی شد.
برای بررسی سیر تاریخی این رشته در عکاسی باید به سبک هنری نقاشان امپرسیونیسم اشاره کرد که تاثیر دوسویه ای را در عکاسی و نقاشی ایجاد کرد . باید در ابتدا به این نکته اشاره کرد که با عکاسی میتوان مهمترین و غیره مترقبه ترین امور را ثبت کرد و دراین راستا است که برای مشاهده ی دقیقتر محیط پیرامون عکاسی به کمک چشم می آید و از این رهگذر است که ما میتوانیم تاثیر این جنبه هنر عکاسی را بر امپرسیونیسم های نقاش مشاهده کنیم .
برای ملموس شدن مفهوم امپرسیونیسم در هنر باید گفت که دریافتگری یا امپرسیونیسم شیوه هنری گروه بزرگی از نقاشان آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که مبتنی بر نشان دادن دریافت وبرداشت مستقیم هنرمند از دیده های زود گذر است ، در این سبک نقاشان از ضربات شکسته و کوتاه قلم موآغشته به رنگهای خالص و نامخلوط به جای ترکیب های ظریف رنگها استفاده میکنند. از این رو امپرسیونیستها برای نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم خود از دیده های زودگذربه سراغ هنر عکاسی رفتند ، آنان قصد داشتن همانند عکاسی ، بیان زودگذر و آنی را از سوژه نشان دهند.
برای همین آنان با ضربات ممتد قلم مو نقاشی میکردند طوریکه جزییات غیر واضح میشد . آنها توانستند به کمک عکاسی تغییرات زیادی را در عرصه ی نقاشی امپرسیون بوجود آورند. آن دسته از عکاسان تصویری نیز که پیرو مکتب امپرسیونیسم بودند و نوعی ایده آل هنری را در نظر داشتند مایل بودند که خود را از ویژگیهای خاص عکاسی برهانند و این گرایش در نحوه ی عکس گرفتن آنها ظاهر شد .
ساده ترین روش این دسته از عکاسان خارج کردن لنز از حالت فوکوس بود . روش دیگر استفاده از سه پایه بود که عکاس می توانست قبل از اینکه عکس برداری کند آن را به نرمی به حرکت در بیاورد. و یا یک صفحه ی شیشه ای جلوی لنز می گرفتند و به روغن یا ماده ی چرب آغشته میکردند تا تصویر را کمی محو کنند . و یا برای رسیدن به مقصود خود از چاپ های مختلفی از جمله چاپ بیکرومات چاپ تیزایی سایه دار چاپ صمغی و چاپ رنگدانه ی روغنی برای دادن حالتی نرم و فولو استفاده میکردند تا بدین وسیله هم در عمق و ژرفای تصویر تاثیر گذاشته و هم در نور و سایه های آن تا بتوانند حالتی نقاشی وار و هنری به عکس بدهند .
در این میان چاپ عکس ، آنچنان در نتیجه عکس های عکاسان تاثیر داشت که بسیاری از عکاسان نگاتیور چاپ را به مثابه زیر بنا و طرح اولیه ی یک نقاشی رنگ و روغن میدانستند و فقط هنگامی به اثر خلاق خود می نگریستند که آن را روی کاغذ چاپ کرده باشند . طی مراحل چاپ گاهی دخل و تصرفاتی هم در کار صورت میگرفت مثلا قسمت هایی از نگاتیو که بدان نیازی نبود را با رنگ قرمز می پوشاندند .یا بر روی قسمت هایی از تصویر بوسیله ی قلم ، اشکال را برای تاکید بر آن قسمت ها ترسیم میکردند .
کارهایی که در آن با کوشش بسیار نور را تلطیف شده و نرم می نمودند عکاسان اغلب اوقات در مطالعات اولیه در مورد طبیعت بی جان اشیای شیشه ای مختلف را به عنوان اجزای تصویر انتخاب میکردند این اشیا نور را به دلیل بازتاب ، نرمتر می ساخت همچنین مناظر و چشم اندازهای خیابان ها در نور های غبار آلود و مه گرفته مورد توجه بود.
بنیان گذاری مکتب وین
در این میان عکاسان اتریشی بیکار نمانده و بین سالهای 1947_1850 دست به تشکیل مکتب وین زدند که شاخه ای از عکاسی تصویری یا پیکتوریالیسم بود . از میان عکاسان مکتب وین که ویژگی ها و خصوصیات آنها در بالا داده شد میتوان به هاینریش کان متولد ( 1866_1947) که خود یکی از رهبران عکاسی تصویری در اروپا بود اشاره کرد که با ایده ی چاپ بیکرومات خود قادر به تولید تصاویر از مناظر ، پرتره ی افرادو … بود تا بدین وسیله فضایی هنری به عکسهای خود داده و کار هایش شبیه نقاشان امپرسیون شود .
اغلب کارهای او فضا های مه آلود نور و سایه های نرم و شبیه به نقاشی است . از جمله عکاسان دیگر مکتب وین هانس واتزک متولد (1848_1903) و هوگو هاینبرگ متولد(1918_1863) بودند که همراه هاینریش کان مکتب وین در اتریش را تشکیل دادند که هر سه به ارایه ی عکس های فضای هنری و نقاشی گونه با استفاده از تکنیک های چاپ از جمله چاپ بیکرومات دست می زدند.
اکسپرسیونیسم
در آغاز قرن بیستم ، نهضت بزرگی به اسم اکسپرسیونیسم بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت اکسپرسیونیسم نخست در آلمان شکوفا شد هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر مخصوصا عواطفی چون ترس ، نفرت ، عشق و اضطراب بود.به عبارات دیگر اکسپرسیونیسم شییوه ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگهای تند و اشکال کج ومعوج و خطوط زمخت بهره میگیرد.
اکسپرسیونیسم به نوعی اغراق در رنگها و شکلهاست ، شیوه ای عاری از طبیعت گرایی که میخواست حالات عاطفی را هر چه روشنتر وصریح تربیان نماید . دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشته های دور با هنر های تجسمی همراه بوده و در دوره های گوناگون به گونه هایی نمود یافته است . مثلا مکتب تبریز را در نگار گری ایرانی ، اکسپرسیونیسم هنر ایران می نامند.
اکسپرسیونیسم ریشه در تاریخ اقوام شمالی اروپا دارد . اقوامی که جنگلهای سیاه و متراکم شمالی را برای به دست آوردن زمین مناسب کشاورزی و زندگی مسطح کردند و ترس ا ز ناشناخته های همین جنگلهای متراکم بود که باعث ساختن افسانه های موجودات عجیب و خارق العاده و خون آشامانی شد این اقوام تصور میکردند در دل تاریک این جنگلها وجود دارند.
پنج سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴ که کشور آلمان به دلیل شکست در جنگ جهانی اول ، شورش و کودتا ، کاهش ارزش پول و گرسنگی ، در شرایط اقتصادی وحشتناکی به سر می برد ، غنی ترین دوران سینمای آلمان را ساختند . سینمایی که بازتاب وحشت مردم از جنگ ، گرسنگی و ورشکستگی بعد از آن بود با به قدرت رسیدن حکومت رایش سوم در سال ۱۹۳۳ عده ای از کارگردانان پیشروی سینما اکسپرسیونیستی که میدانستند با شرایط جدید امکان کار در کشور را نخواهند داشت ، دست از کار کشیدند . عده ای با اهداف حکومت جدید همسو شدند و …
تصاویری که هنر عکاسی نیز از آن وام گرفت مواردی که امروزه عکاسان اکسپرسیونیستی از آن بهره می جویند عبارتند از ایجاد سایه های پر کنتراست ، نورپردازی ترسناک ، استفاده از گریم عروسکس ( سفید کردن بیش از حد صورت و ایجاد سایه های تیره اطراف چشم ) استفاده از زوایای خشن و رعب آور مثل شیشه های شکسته و لبه های تیز ، نورپردازی دهشتناک ، استفاده از نور پایین در پرتره جهت ایجاد سایه های غلیظ در اطراف بینی ، حلقه ی تیره زیر چشمها و سایه ابروها ، برای نشان دادن تصاویر شیطان و …
و همچنین استفاده از نورهای قرمز یا تک رنگ گرم منابع نوری اسپات جهت تیز تر کردن سایه ها وهمچنین استفاده از دکورهای اکسپرسیونیستی ، بافت های خشن پرکنتراست و غیره از عناصر اصلی عکاسی اکسپرسیونیستی است . ( ونسان ویلم ون گوگ متولد ۱۸۵۳ _ ۱۸۰۹ نقاش معروف این سبک زاده هلند بود )
عکاسی رومانتی سیسم
رومانتی سیسم نام جنبش هنری است که در آخر سده ی هجده و اوایل سده ی نوزدهم میلادی شکل گرفت و در معنای عام به دورهایی اطلاق میشود که کیفیتهای عاطفی و تخیلی در هنر و زندگی مورد تاکید قرار می گیرند . دوره ی اوج این جنبش بین سالهای ۱۷۹۰ تا ۱۸۴۰ بود و در اصل انگلستان ، زادگاه این شیوه بود. مضمون های شاخص هنر رومانتیک عبارت بودند از عشق به منظره های بکرطبیعی و امور رمز آمیز غریب در هر هیئت و ظاهری ، غم غربت درباره ی دوران گذشته ، اشتیاق پرشور به نیروهای لگام گسیخته ، تمایل شدید به آزادی و …
در همین معنا رمانتیسم چون یک روش هنری متضاد با کلاسیسیسم و رئالیسم دانسته می شود. رمانتی سیسم اصطلاحی است که در تاریخ هنر های نوین نمی توان آن را کنار گذاشت این اصطلاح را اواخر قرن هجدهم ، ابتدا منتقدین آلمانی برای تفکیک خصوصیات هنری مدرن از خصوصیات کلاسیک به کار بردند رمانتی سیسم به قدری جلوه ها و نمودهای متنوعی دارد که ذکر یک توصیف واحد برای آن غیر ممکن است .
اما موضوع اصلی آن اعتقاد به ارزش تجربه ی شخص و فردی است، در واقع رمانتیسم واکنشی بود در مقابل خردگرایی عصر روشنگری و نظم سبک کلاسیک واژه ی رمانتیک از واژاه فرانسوی رمانس به معنای داستان تخیلی قرون وسطایی که به زبانهای لاتینی نوشته می شد مشتق شده است . و در اصطلاح تاریخ هنر نقد هنری به کاربرد صور به صورت غیر صحیح ، نااستوار ، غیر منطقی ، شخصیو بیانگر در هر اثر هنری اشاره دارد.
هنر رمانتیک از اصول و قواعد معین زیبایی صوری پیروی نمکند ، ولی همچون هنر کلاسیک گرا ، بیشتر به مفاهیم آرمانی می پردازد تا امور واقعی .
نمایش هیجان طوفانی و طبیعت سرکش که از جمله علایق رومانتی سیسم بود ، این سبک در سینما و عکاسی با تمام ویژگی های ذکر شده در ادبیات و نقاشی نمود پیدا کرد ، البته هیچگاه مانند ادبیات یا موسیقی یا مانند امپرسیونیسم ، به صورت سبک جداگانه ای تجلی نیافت زیراجنبه های احساسی در داخل فیلمنامه های رمانتیک از ادبیات وام گرفت و فیلمهایی که بر اساس رمانهای ادبی این سبک ساخته شده اند به طور کلی جزء دسته ی رمانتیک در سینما جای می گیرند . فیلمهایی با مضمون عشق و احساس و تخیلات احساسی همه در دسته ی رمانتیک ها جای می گیرند.
همچنین نمود این سبک در عکاسی که به تمامی ویژگی های سبک رمانتیک وفادار مانده ، ثبت لحظات عاشقانه ، احساسی و لطافت گرایی با نورپردازی های طبیعی و ملایم ، به طور که القاء حس درونی و عاشقانه برای مخاطب باشد در فریم عکاسان رمانتیک تجلی یافت حتی ثبت لحظات عاطفی برگرفته از طبیعت ( عکسهای از غروب خورشید و ماه ، امواج دریا و … ) جزء عکسهای رمانتیک طبقه بندی می شوند.