سیری در تفکر مدرن و عکاسی
مدرنیسم _ «کمترین ، بیشترین است » این شعاری بود که از سوی مکتب «باهاوس» برای هنرجویان جویای هنر آوانگارد قبل از نازیسم در جهان غرب باب کردند. حذف تجملات زندگی و ساده زیستن و تعابیر صریح از بیان متون و تصاویر، به گونه انتزاعی و دور از ذهن کشف تازه غرب بود ، ولی برای شرق زمینان ساده زیستن و حذف جزئیات فخر فروشانه در طول قرون و اعصار جزو زندگیشان بوده است . غربیان این مهم را خیلی دیر دریافت کرده بودند.این نوع زندگی انتزاعی تاثیر فراوانی بر سبک ها و شیوه های مختلف ادبی و هنری گذاشت پژوهشگران و متفکران آن را جزء زندگی جدید یا به اصطلاح تفکر «مدرن» دانستند .
مدرنیسم در هنر باب خود را در سال های ۱۸۸۰ میلادی باز کرد و سیل تفکر های افراطی مدرن ، چنان دامن هنر و ادبیات را گرفت که گویی هیچ دوره هنری در طول تاریخ این گونه لجام گسیخته و « ازجا دررفته» نبوده است.
برای انسان عصر ماشین و تکنولوژی برداشتی تازه از واقعیت به وجود آمده بود ، حس جدید برای بیانگری جدید، که منتهی الیه آن را نمی توان پیش بینی کرد .
هزارتوی پیچیده ای که ابهامات در تصویر و توهمات از تجسم چیزهای ناباور و نادیدنی ( که حالا دیدنی شده بودند) مدرنیسم را چنان رازآلود کرد که مردم را به حیرت و گیجی واداشت. به راستی هنر مدرن مردمان را چگونه مسخ تفکر خویش کرده بود!
مدرن گریان اولیه شیوه ارائه آثار خود را نوعی « آشنایی زدایی » معرفی کردند ، نوعی تنش و تعجب در برابر اثر هنری یا ادبی ، که خواننده یا بیننده اثر را در شوک و شک باقی می گذارد .
مدرنیسم ها اولین پیروزی خود را در برابر فرهنگ و هنر سنتی دریافته بودند ( که البته بعدهاآن گونه که دیدیم تفکر پست مدرنیسم رجعت به سنت را سرلوحه کار خود دانست).
به طور کلی تفکر مدرن در هنر شامل خصوصیاتی است همچون « مبارزه با عادت های شنیداری و دیداری » ، « مقابله با سنت های رایج » ، «آشنای زدایی و تعجب و شیفته سازی» ، «محدوده مخاطبان اندک» ، «خرد ارتباطی» ، « سر آمد گرا شدن» ، « ایجاد حس کنجکاوی مخاطب » ،«ایجاد ناامنی و هراس در بیننده اثر» ، «ابهام سازی و پنهان گرایی» ، خلاصه « حکومت مطلق ذهن تحمیل شده بر اذهان عموم» و نیز «انتزاع افراطی در تمام حیطه های زندگی » ( که بیشتر در معماری مشاهده می شود)از خصوصیات بارز مدرنیسم هستند.
البته خصوصیات گفته شده بالا از سوی متفکران پیشرو مدرنیسم قابل دفاع به نظر می رسد، اما آشفتگی ایجاد شده از سوی مدرنیسم های تولید هنر و آثار ادبی انکارناپذیر است.
عکاسی را باید ماتریالی موثر در ایجاد تفکرمدرن در هنرهای بصری دانست ، آنگاه که عکاسی پا به عرصه وجود گذاشت از سوی هنرمندان نقاش که دوره رئالیسم و ناتورالیسم اروپارا سیر میکردند ، مورد انتقادهایی شدید قرار گرفت .
نقاش بزرگ تاریخ دالاروش (Dalaroosh) صریحا اعلام کرد:« از این پس نقاشی مرده است». اگنر و کوربه نقاشانی بودند که عکاسی را در نقاشی خود به خدمت گرفتند ، عکاسی هم به خاطر آن که خود را به هنر بچسباند تقلید محض از نقاشی را پیشه خود ساخت .
رجلندر(Rejlander) ، آرامسون ( Aramson) ، هنری پیچ رابینسون (Henry Peach Robinson) جولیا مارگارت کامرون (Julia Margarette Cameron) از جمله عکاسانی بودندکه شیوه عکس های خود را ( هرچند که عامل رنگ فقط سیاه سفید بود و سایر رنگ ها وجود داشت)صرف عکس های نقاشی گونه یا پیکتورالیسم ( Pictorialism ) کردند ، اما نقاشان دهه ۱۸۹۰برای آنکه آثارشان مانند عکس نباشد رو به امپرسیونیسم آوردند، این آغازدوره مدرنیسم در نقاشی بود و آن گونه که شاهد بودیم دیگر سبک های هنری مانند دادائیسم ، سورئالیسم ، فتوریسم ، کوبیسم ، اکسپرسیونیسم و … تا دهه های ۱۹۶۰الی ۱۹۷۰ به خاطر آن واقعیت نما و طبیعت گرا ( آن گونه که عکاسی هست ) نباشند در نقاشی به وجود آمدند.
شروع عکاسی با تفکر مدرن را در عکس های اوژن آتژه (Eugène Atget) باید دید آتژه عکاسی را در دوران میان سالگی شروع کرد اما در سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۱۲عکسهایی را گرفت که خصوصیات ویژه ، تفکر (مدرن) کردن را به خوبی دارا بودند .
آتژه از خیابان های خلوت ، گذرگاه های کم عبور پاریس ، انعکاس ویترین مغازه ها و پارک های خلوت با مجسمه های کلاسیک وارخشک ، در سالهای کهولت و تنگدستی خودعکسبری داری می کرد .
نقاشان سورئالیسم کارهای او را اسرارآمیز و به قول اشتایخن Steichen)) نوعی جادوی تصویر می پنداشتند . برینس ابوت (Berenice Abbott ) که عکس های آتژه را با علاقه بسیاری جمع آوری می کرد و نیز آنها را به تاریخ جهان شناساند ، می گوید: « عکاسی آتژه ، عکاسی ناب و کامل است . او کمتر حرف می زند و وقتش را صرف رسوخ و نفوذ در دنیای شگفت اطرافش می نمود .»
شگفتی عکس های آتژه به خاطر هراس خیابانهای خلوت است که مخاطب را به این فکروا میدارد «حتما در این مکان یک جنایت رخ خواهد داد». این هراس از نوع تفکر(مدرن) مدرنیسم است . که نقاشان سورئال را وادار به خرید عکس های او می کرد تا در آثارشان استفاده کنند،. آنان به گوهرناب عکس های آتژه پی برده بودند.
تفکرمدرن آتژه بی آنکه بخواهد منجربه کشف عنوانی به نام شئ یافته شد ( Objeet Troure ) گردید،. این عنوان را «کارت شوتزر» به عکس های آتژه نسبت داد.وی معتقد بود که آتژه به کشف دنیای خود پرداخته وبه طرز شاعرانه ای از چیزهای بی اهمیت – که ما از آنها به سادگی می گذریم – چیزهای جدیدی آفریده و با انتخاب دید مناسب ، آنهارا در عکس هایش منعکس ساخته است .
این تفکر سرلوحه کاردادائیست های افراطی آلمان و بعد ها منحصرا در سورئالیست های معتقد به حاضرو آماده ها ( Ready-mades ) خود را آشکار ساخت . پیرو همین تفکر نوین هنری کنت دولاتورمون (Henrey Kont de Latormon) می گوید : « زیباهمانند آن که تصادفا بر روی میز تشریح یک چرخ خیاطی همراه یک چتر بیابیم».
فهم «شیء یافته شده» در جمله بالا ، ماهیت کارکرد شی را به ماهیتی جدید و غیر قابل پیش بینی بدون هیچ گونه ارتباط وهیچ گونه سنخیت و در واقع هیچ گونه هدف در ذهن آدمی به وجود می آورد، که حقیقتا نوعی واقعیت جدید را از شی روبه رو به ذهنیتی تصادفی و به قولی شاعرانه بدل می سازد .
ما از دیدن تصاویر خیابان های خلوت عکس های آتژه بی آنکه بخواهیم ، نوعی هراس را در می یابیم. در واقع به جای آن که خیابان یا ویترین ها را با تمامی جزئیاتش شاعرانه بدانیم به اتفاق بعد از عکسبرداری یعنی هراس واقعیت کنایی پی می بریم . در واقع از واقعیت اولیه عکس دورمی شویم و برداشت یا دریافتی دیگر از عکس را احساس می کنیم .
طرد مدنیت و پناه بردن به انتزاع درونی در کنار انتقاد زیرکانه از زیرکانه از زندگی کنونی ( معاصر ۱۹۳۰) از جمله شعارهای انقلابیون سورئالیسم بود که همه به مدد عکس های آتژه به وجود آمد.
بنابراین عکاسی مدرن مدار در سالهای ۱۹۲۰ به سوی تمامی خصوصیات مدرنیسم ، همراه با سایر هنرها به صورت موازی پیشرفت میکرد. این « نوستالژیک » هنری در عکس های واضح آگوست ساندر(August Sander ) که وضوح و عمق میدان ویژه ای را درعکس هایش می بینیم به خوبی پدیدار است.
ساندر عکاس پرتره های رئالیسم است که شخصیت های عکس هایش به گونه ای به ما نگاه می کند که گویی افرادش بوی خطری هولناک را در زندگی خود حس می کنند.
این حس نیز به بیننده عکس های « ساندر» منقل میشود و بیننده به تفکر ماجرای بعد از عکسی این شخص درون عکس های ساندر فکر می کند ، آیا این همان مسخ شدگی هنر مدرن است ؟
الئون لانگرون کابرن(Alvin LangdonCobarn)ازدیگرعکاسان گروه فتوزشن (Photosecession) (عکاسان انفصالی ) که حس آوانگاردی های کوبیسم اولیه را به شیوه نقاشان مدرن چون پیکاسو و براک در هنر عکاسی وارد کرد . وی با عکاسی از درون زیبا ، بین ( چند آینه در کنار هم ) مفهوم دیگری را از اشیا در عکس هایش به وجود آورد.
پیامد عنوان « شی یافته شده» گریبان تمامی عکاسان مشتاق دوران مدرن را گرفت. عکس های دوره بعد از جنگ جهانی اول بسیار صریح ، واضح و رک بودند .
عکس سایه های پل استراند (Poal Strand ) ، برداشتهای فیگوراتیوگونه عکس های معروف فلفل های ادوارد وستون Edward) Weston) ، کلوزاپ های نامتعارف و زوایای ناآشنای عکس های رنگر پاتچ (Renger Potch) ، بیان معمارگونه از چیدمان اشیای خانگی برداشت امانوئل سوژز (E- Sougez) نوعی نوستالژیک عکاسیک برای برابری با سایر هنرهای مدرن بود
آنها تعبیر جدیدی برای عکس های خود یافته بودند « عینیت نوین» (New Objectivity) دریافت بصری جدید در دنیای جدید آن روزگار بود. ماهیت خارجی اشیا بی جان یا سوژه های مناظر در عکس ها هویت انتقادی و جدیدی را به خود می گرفتند .
تفکر عینیت نوین به قول میشل فوگو اولین بار در نقاشی های رنه ماگریت به وجود آمد. آنگاه که او در نمایشگاه نقاشی ای با عنوان : « این یک پیپ نیست» ( Ceci n’est pas une pipe) را به نمایش گذاشت .
در واقع این نقاشی با عنوانش، ماهیت اشیا را زیر سئوال برد ؛« اگر این نقاشی یک پیپ است پس چرا از آن دود خارج نمی شود ؟ » و یا « انسانی نمی تواند در حالی که روزنامه اش را می خواند این پیپ را بکشد؟» و نیز « اگر این تصویر یک سطح دوبعدی است پس چرا بیننده آن را یک پیپ خطاب میکند؟»پس ماهیت تصویراز اشیا در واقع یک حالت دو وجهی به خود می گیرد . وجه اول نشانه های معرفی شده بصری است و وجه دوم ، ماهیت غیر کاربردی شی و در سطحی دو بعدی است پس ماهیت اشیا در تصویر می تواند دگرگون شود و خود یک شی ( ذات شی ) را بی اعتبار سازد .
این نگاره بی اعتبارساز مفهوم زیباشناسی هنر کلاسیک که به غایت شی به عنوان یک کد کاربردی ( البته به تعبیر یاکوبسن) به کار میبرد به طور نسبی از بین برده ، مفهوم جدیدی به شیدرون عکس یا نقاشی می دهد ، مفهومی که با مفاهیم متعارف سازگار ندارد .
شاید بتوان گفت تعریف زیباشناسی مدرن به گفته آمانوئل کانت با توجه به «عینیت نوین » و «شی یافته شده » ، تعریفی بسیار قانع کننده است . کانت میگوید زیبایی آن است که لذتی بیافریند رها از بهره و سود ، بی مفهوم و همگانی ، که چون غایتی بی هدف باشد.
عکس های عکاسان مدرن گرا کم کم به همین سمت و سوی تعبیر کانت میرفتند، به عنوان نمونه عکس های ابرهای استگلیتزAlfred Stiglitz) ) با عنوان « آوای آسمان» در بی مفهومی و در بی هدفی سیر میکند .
استگلیتز معتقد بود که عکاس خود به تنهایی می توند بسیار صریح باشد . اگر بیننده نیت عکاس را بداند و کشف رمز کند از عکس به سادگی می گذرد . پس باید در یک خماری و شوک از صریح بودن باقی بماند .
در واقع بیننده عکس خود آگاهش فلج و ناخودآگاهش مانند اسبی سرکش شروع به «تداعی معانی » میکند . « تداعی معانی » اصطلاح روانشناسانه فرید در آن سالها بود . در واقع بیننده خودش باید تفکر خویش را با دریافت هایی از تصویر مطابقت دهد. (یعنی خودآگاه و ناخودآگاهش را هماهنگ کند) و آنگاه تاویل و تفسیر خود را از دریافت های دیدن خود بیان دارد .
این روند فکری در نقاشی های سورئال تبدیل به تنش هایی پرکنتراست در جنبش های اکسپرسیون آلمان و انگلیس شد و بعد از آن بی مفهومی و واگذشتن افکار مخاطب با خودش در آثار مکتب باهاوس با عکس های مونتاژ، کولاژو فتوگرام من ری (Man Ra) وموهولی ناگی
( Laslo moholy Nagy ) به اوج خود رسید .
انتزاع بیش از حد ، بی هدفی و تصادفی بودن چیدمانهای اشیا روی کاغذ عکاسی ( زیر آگراندیسمان تاریک خانه ) و چیدمان هان مینی فال اولیه مکتب باهاوس بیننده را واقعا به تعمق اثر عکاسی شده وا می دارد. مانند نوعی شعر جدید که هیچ یک از دستور های ادبی را رعایت نمی کند و آنقدر فعل و فاعل را جا به جا میکندکه شنونده فقط سردرگمی به ماهیت فعل جدا از فاعل و یا ماهیت فاعل جدای از فعل فکر می کند. این تعبیر «ساختار شکنانه » در عکس های مدرن گرای دهه ۴۰ تا ۵۰ در غرب صادق است بیننده نمی داند به نیت عکاس فکر کند و یا به شی عکاسی شده که ماهیت ذاتی اش را به طور کلی یا نسبی از دست داده و تعبیری جدید به وجود آورده است.
عکاسی با تفکر مدرنیسم در دهه ۷۰و ۸۰ جای خود را به تفکر های فراگرایانه با دیدگاه شخصی داد. به تعبیر نگارنده بازگشت به دوره های کلاسیک مآبانه با رویکردی به سنت ، خلای که در دوره مدرنیسم به وجود آورد که حالا تبدیل به دوره ای با عنوان « پست مدرنیسم » شده است ، و باید خط خود را در نامعلومات ، اسطوره سازی ، تداوم و تکرارها بدست آورد.
گلگشتی دوباره در معنویات و متافیزیک عصر تکنولوژی رسانه های سریع چون اینترنت و رایانه های پرکار ، سرلوحه پست مدرنیستم معاصر است . نمیدانیم بعد از پست مدرنیسم (سنت گرا) چه دوره ای وارد خواهد شد ، اما غرب دریافته است که «مدرنیسم لجام گسیخته » جایش را به معنویت شناسی شرقی با تفکرساده زیستن و هدفمند داده است.