پیکتوریالیسم در عکاسی
نقاشی _ پیکتوریالیسم یک جنبش عکاسی در میانه های قرن نوزدهم در اروپا و ایالات متحده بود که نقش به سزایی در مقبولاندن عکاسی به عنوان یک شاخه از هنر داشت. این جنبش توانست بحث ماهیت زیباشناختی عکاسی را توسعه داده و به تأمل در باب ارتباط آن با دنیای مدرن کمک کند.
پنجره یک ساختمان قدیمی در گراس فرانسه از صبح تا بعداظهر باز بود این اتفاق در ۱۸۲۸در خانه مردی مخترع و مبتکر انجام می شد که دعوی کشف وسیله ای برای چاپ « لیتوگرافی» بود اما پدید ه ای شگرف تر را به جهان تصویر عرضه داشت نام او ژوزف نیسفورنیپس بود ، اولین عکس جهان به مدت ۸ ساعت نوردهی به دست آمد تصویر به دست آمده کبوتر خانه ای کنار راه آهن را نشان می دهد .
اولین شکار ۸ ساعته « کمرا» یا اتاق تاریک ، راه سلوک بسیاری از افراد که نام هنرمندان عکاس را به خود گرفته اند را باز نمود و تحولی در همه هنره به وجود آورد تحولی که منجر به کشف و اختراع سینما ، تلویزیون ، کامپیوتر و ماهواره و غیره شد. و باعث خط دهی به هنر جهان شمول نقاشی به سمت و سوی هنر مدرنیسم و زیر شاخه های آن گردید.
شاید نیپس هرگز تصویر آن را نداشت که روزی ، اختراعش در شناسایی هویت تک تک افراد کمک بسیاری را انجام دهد و یا حتی روزی برسد که در هر خانواده یک آلبوم یادگاری عکس ، از فامیل های دور و نزدیک و یا دوران های مختلف زندگی شخصی یک نفر در یک مجموعه جمع گردد.
مردم امروزه چه فقیر و چه غنی در هر پست و مقامی که کار میکنند ، عکس را عامل ایجاد ارتباط و تجدید خاطرات گذشته ، تشخیص هویت ( در شناسنامه ) و یا تبلیغ فلان کالا و غیره را به خوبی می شناسند ، اما نمی دانند که سرگذشت عکس و عکاسی ، سرگذشتی پر فراز و نشیب بوده است .
دوران اولیه عکاسی از سال ۱۸۳۰ تا ۱۹۲۰ دوران تصویرگرایی عکس است دورانی که در آن عکاسان ، بسیار کوشیدند تا نام عکاسان ، بسیار کوشیدند تا نام عکاسی را در کنار هنر های دیگر چون نقاشی ، تئاتر ، مجسمه سازی ، رقص و موسیقی قرار دهند.
در این مقاله به تفسیر و نقد یکی از ویژگی های مهم عکس ها در سال های (۱۸۳۰_۱۹۲۰) می پردازیم . از آنجایی که نمی توان مانند نقاشی و یا تئاتر و یا ادبیات ، برای عکاسی سبک و یا مکتبی قایل شد ، به ناچار تعدادی از عکاسان که شیوه خاصی در عکاسی ( پیکتوریالیسم ) داشته اند را انتخاب و در رده تصویر گرایان یا پیکتوریالیسم قرار می دهیم و راجع به آثاراشان به بحث می پردازیم.
پیکتوریالیسم «Pictorialism»
واژه پیکتوریالیسم به معنی تصویری،وابسته به نقاشی در رده«هنرهای تصویری»است،این واژه در عکاسی (پیکتوریالیسم) به گروهی اطلاق می شود، که عکس هایی شبیه به نقاشی را به جامعه عرضه می داشتند.
«عکاسی ابتدایی» شدیدا تحت تاثیر تصویرگرایی نقاشی قرار گرفت ، اختراع عکاسی در زمانی پدیده آمد که مکتب رئالیسم(واقعیت گرایی) در نقاشی و ادبیات، تازه جانی به خود گرفته بود. کوربه مدارهنر رئالیست در نقاشی و بالزاک بنیانگذار رئالیست در ادبیات بودندو جهان هنر ادبیات و همچنین نمایش وموسیقی را تحت تاثیر خود قرار دادند.
از آنجایی که شبیه سازی در مکتب رئالیسم (عین آن چیزی که در طبیعت یا مردم دیده می شود)اصل اساسی در مکتب رئالیسم به حساب می آید ،
اختراع عکس بی شک کمک فراوانی به این مکتب می نمود اما به دلیل دشمنی بعضی از افراد نقاش با دلایلی که عکاس « دیده فریبی» است و یا نقاش را وادار به تنبلی میکند ، یا تقلید صد در صد از یک برش طبیعت یا برتره باعث می شود که فرد خالق، دستی در کار نبرده احساس اصلی هنرمند انتقال پیدا نکند و از این قبیل…باعث شد تا نزاعی سخت بین نقاشان و عکاسان درگیرد.
نقاشان سعی کردند که خط و مسیرخود را با تکنیک های نقاشی به سوی دیگر کشانند ، از این رو تاریخ پیدایش مکاتب مدرن( مانند امپرسیونیسم و سورئالیسم و غیره…) بعد از تاریخ رئالیسم در نقاشی قرار گرفت ،که البته در عکاسی (پیکتوریالیسم) نیزچنان که خواهیم دید بی تاثیر نبود.
دنیای تصویری
فوکس تالبوت بس از به دست آوردن پزتیو و نگاتیو چاب عکس روی کاغذ به صورت تکثیر از یک نسخه عکس های تصویری (مانند نقاشی) بسیار به وجودآورد. با به وجود آمدن کمرا یا دوربین، آراگو دانشمند فرانسوی به مجلس شورا در آن زمان اعلام کرد «آقای داگر دستگاهی جهت طراحی اختراع کردند»،حتی از نظر استادان آغازین عکاسی (پیکتوریالیسم) نیز دوربین وسیله ای بود برای کمک کردن به نقاشی و عکاسی از چیزهای شبیه به نقاشی نیز بسیار کمک جست.
اولین کتاب تالبوت که در واقع اولین کتاب عکس در جهان محسوب می شود به نام «مدادطبیعت» خواهان بسیاری را به خود جلب کرد. کتاب حاوی ۲۴ نمونه عکس از معماری و طبیعت بی جان بود ، کتاب دوم به نام« تصاویرخورشیدی اسکاتلندی» نقاشان را نیز حیرت زده کرد.
در سال۱۸۵۵ عده بسیاری از نقاشان به هنر تصویرسازی با عکس روی آوردند ، از جمله ویلیامز سرنرون کاستل، رجلندر،رابرتآدامسون و دیواکتاویس هیل را میتوان نام برد.
عکس های سر نرون کاستل که از ساحل جیمز مود گرفته است همان تصویرگرایی نقاشی های ترنر است ، با همان اسلوب خاص خود ، با این تفاوت که عکاسی است.
مطالعات عکاسی ویلیامز بر روی بیکرهای شبیه نقاشی و حتی کادرهای نقاشان دوره رنسانس (رافائل و میکل آنژ) به صورت هلالی و یا دایره و همچنین مطالعات «رجلندر» با همان ترکیبات نقاشی قابل تعمق است،رجلند وکاستل هر دو نقاش چهره بودند،
رجلندعکس معروف «دو راه زندگی» را با مونتاژهای بسیار دقیق از ۳۰ نگاتیو به وجود آورد که هنوز جزءشگفتی های عکاسی تصویرگرایی یا پیگتورال محسوب می شود . رجلندر از سوی منتقدین به عنوان «پدر عکاس هنری» شناخته شد، ۶۰۰ هزار کلیشه که کادری برابر با ۳۰×۲۴ داشتند از کارهای رجلندر بودند.
رابرت آدامسون(۱۸۲۱_۱۸۴۸)تحصیلات مهندسی خود را رها کرد و به عکاسی (به خصوص قسمت شیمی عکاسی) روی آورد. در سال ۱۸۴۳با نقاشی منظره سازی که گویا از شاگردان ترنر نیز بود آشنا شد ،همکاری اکتاویوس هیل و آدامسون به مدت ۵ سال طول نکشید ،بیش از ۱۵۰۰ نگاتیو و عکس (به صورت های کالوتیپ (نگاتیو و بزتیو)و داگرئوتبپ) تهیه شده بود . آدامسون خیلی زود در اثر بیماری مرد ، ولی هیل به عکاسی ادامه داد.
سفارش کار برای کلیسای آزاد اسکاتلند هیل رابر آن داشت تا ۵ سال عکاسی کند و عکس ها را جهت استفاده در نقاشی بسیار تصویرسازانه گرفت. سوژه های عکس های او را خدمه و افراد داخل کلیسا تشکیل می دادند وبه صورتی از آنان عکاسی شد که درون نقاشی باید به کار می رفتند ،به همین علت موفقیت او در عکاسی هنوز جزءشاهکارهای تصویر گرایی در عکاسی (پیکتوریالیسم) به حساب می آید.
هیل و آدامسون چنان عکاسی کردند که چیزی از نقاشی آن روزگار کم نداشت، زمان نوردهی هر عکس ۲۰ ثانیه بود و این زمان ، زمان بسیار زیادی محسوب میشود؛ تنبلی امولسیون و حساسیت پایین و ظهور در شرایط بسیار ناهنجار باعث می شود که عکس ها کمی محو درآیند ولی همین محوی در کیفیت اثر به صورت نقاشی ، کمک فراوانی می کرد.
استانفلید نقاش مشهور ۱۸۵۰کارهای هیل را در حد رامبراند(نقاش هلندی) می دانست و ترنر نقاش معروف مناظر وقتی کارهای هیل را دید ، چنین گفت : (این پایان نقاشی است و خوشحالم که فرصت نقاشی کردن را داشتم) این گفته دوسال قبل از مرگ ترنر در یکی از مجلات هنری چاپ شد.
نقاشی های هیل ، هیچ گاه به جاودانگی عکس هایش نرسیدند، رقیب او در آن سال ها نادار (معروف به عکاسی از مشاهیر) بود ، نادار از عکس های هیل انتقاد می کرد ، چون نگاه افراد در عکس های هیل به سمت دوربین نبود و این نکته قابل توجه و جالب در مورد این عکس ها است.
در عکسهای هیل سوژه ها طوری تصویر سازی شده بودند که کمبود نگاه به روبه رو حس نمی شود ، ولی چرا؟ «دو تندی پیر» در مورد عکس های هیل چنین می نویسد : « در ابتدا جرات نمیکردیم زیاد به عکس هایی که (هیل) میگرفت نگاه کنیم ، واقعی بودن تصاویر این انسان ها ، ما را می ترساند و گمان می کردیم که چهره های کوچک و ریز آدم هایی که بر صحنه نقره اندود نقش شده اند قادرند به نوبه خود ما را ببینند ، زیرا نخستین داگرئوتیپ ها به طرز حیرت آوری واقعی و مطابق با آنچه دیده می شد ، بودند و همین امر همه را گیج و متحیر می کرد !» و در واقع مشتری را آزرده خاطر می ساخت!
اذعان به این موضوع که عکاسی هنری بود ، که نقاشان را به فکر خطر نقاشی در مقابل عکاسی وادار کرد تا کلیسا را بر علیه عکاسی به شورانند ، کلیسا نیز از نقاشی حمایت کرد !
به نقل از والتربنیامین ، روزنامه تندر و افراطی آلمان در ۱۸۴۵ مقاله ای تحت عنوان« هنر شیطانی» نوشت ، در این مقاله چنین می خوانیم « ثبت کردن تصاویر گذار و گریزنده آینه وار ، نه فقط امری است ناممکن ، که دانشمندان بلند پایه آلمانی با قاطعیت ، ( نه تنها) امکان تحقق یافتنش را مردود شمرده اند، بلکه نفس مطرح ساختن چنین پرژه ای خود عملی کفرآمیز محسوب می شود. خداوند انسان را به صورت شبیه خویش آفریده است و هرگز نمی توان چنین صورتی را به وسیله ابزار مصنوع بشر (اشاره به عکاسی) ضبط کرد. نهایت این است که هنرمند نظر کرده خداوند، با الهام از موهبتی آسمانی (حس زیبا دوستی) می تواند بکوشد تا به لطف باری تعالی و با تبعیت از نبوغ خویش ، خطوط الهی و بشری ، چهره انسان را به مدد هیچ دستگاهی به تصویر درآورد . »
اما همچنان تعداد عکاسان زیاد شد و گویا ممنوع کردن آن نیز انسان های دیگری را ترغیب به امر عکاسی نمود، از جمله عکاسان معروف که به عکاسی پیکتورال روی آورد و موضوعاتی پیرامون مذهب و داستان های اساطیری ساخت می توان جولیا مارگارت کامرون (۷۹_۱۸۱۵) را نام برد.
جولیا مارگارت کامرون در سن ۴۸ سالگی با دریافت هدیه ای که دخترش به او داد و آن چیزی نبود به جز دوربین و اسباب ظهور ، از ۱۸۶۰شروع به عکاسی کرد، در سن ۴۹ سالگی بهترین عکسش را گرفت ، او جزء خانواده اشرافی خاندان«بلومزبری» بود و امکان هر گونه تصویر سازی و شبیه سازی برایش فراهم می شد.
درمنزل خود زغال دانی را اتاق تاریک و مرغ دانی را به استودیوی عکاسی تبدیل نمود و از خدمه خود به صورت اساطیر و یا داستا ن های دینی عکس برداری کرد ، خدمه ها به عنوان سوژه داستان پردازانه کامرون در آمدند استفاده از نور، محوی کار و انتخاب چهره برای سوژه های داستانی در پیکتورال های او تاثیر فراوان گذاشت.
(جی – اف – واتس) نقاش و داستان پرداز، کامرون را به قهرمان پرستی زنانه متهم ساخت. کامرون در مورد شخصیت هایش چنین می گوید : (هر گاه از این اشخاص ، در مقابل دوربین خود داشتم ، از صمیم قلب میخواستم وظیفه خود را انجام دهم وخطوط ظاهری چهره و حالات درونی آنها را اشکار سازم.)
کارهای او به روش کلودین تر مورد پسند هنرمندان بزرگ و حتی دانشمندان قرار گرفت و آنان را ترغیب نمود تا از خود عکسی به یادگار بگیرند ، که البته عکاس آن،کامرون باشد ، از این جمله ، هرشل ، داروین ، سرهنری تیلور را می توان نام برد ، کار های کامرون را ( هنری خدایی) خواندند.
کامرون بیش تر عکس های خود را از ( مری هیلیر) خدمتکار ، گرفت . کامرون تاکید روی مذهب گرایی در کار خود دارد، از این نمونه مذهب گرایی در کارهایی نظیر کارهای یوجین اسمیت ( مرگ پدر- اسپانیا ۱۹۳۹) جوزف کودلکا ( مرگ یک کولی – مجارستان ۱۹۶۰) و دون میکلز( ترک کردن روح از بدن _ ۱۹۶۹ ) می توان نام برد.
اما فرق تصویرگرایی کامرون با تصاویر سه تن یاد شده، آن است که کامرون تصاویر خود را چنان یک نقاش ، یا محتوایی نقاشانه و ساختار یک نقاش( کمپوسیون – نور- رنگ و غیره…) به کار می برد.
ولی در عکسهای مستند اسمیت و کودلکا و یا عکس تروکاژی دون مایکلز به خوبی عنصر عکاسی ( نه نقاشی) حس میشود ، هم کامرون و هم عکاسان یاد شده از موضوعی واحد به نام ( روحانیت و مذهب گرایی ) در انسان ها ، عکاسی کردند ، اما تفسیر عکس ها نشان می دهند که تصویر گرایی در قرن بیستم به صورت عکاسانه ، کاملا متفاوت با تصویرگرایی در قرن نوزدهم (به صورت نقاشانه ) است.
هنری پیچ رابینسون
وقتی واژه پیکتوریالیسم را در عکاسی به کار می بریم ، عکاسان مطلع و علاقه مند ناخودآگاه ، نام هنری پیچ رابینسون (۱۸۳۰تا۱۹۰۱) را به یاد می آورند .
کتاب او «مفاهیم تصویری در عکاسی» مشهور خاص و عام آن زمان شد. در این کتاب رابینسون راجع به هنری بودن عکاسی و درباره چگونگی عکاسی هنری بحث کرده است ، در واقع کارهای چاپ شده رابینسون رقابت عکاسی با نقاشی را نشان می دهد ، استعمال کلمه «Pictorialism» توسط مردم اروپا بعد از انتشار کتاب رابینسون به کار رفت.
رابینسون به تبعیت از رجلندر ، عکس های خود را از چند نگاتیو به وجود می آورد . در عکس معروف ( در حال نزع) که با شش نگاتیو ساخته شده است، تصاویر جدا جدا گرفته شد و آنگاه با یک ترکیب بندی کاملا نقاشانه در کنار هم قرار گرفته است.
رابینسون با این عمل در کار عکاسی تصاویری بسیار زیبا به وجود آورد. به کاربردن مونتاژ در عکاسی بسیاری از عکاسان را وادار به دفاع از صداقت عکاسی کرد و نقاشان را نیز ترغیب به دفاع از نقاشی نمود ، که عکاسی آنچنان که می گویند عین واقعیت جلو دوربین نیست . اما چیزی از هنر عکاسی رابینسون کم نشد.
حتی عکاسانی چون پیتر هنری امرسون(۱۸۵۶_۱۸۳۶) را تشویق نمود تا در ۱۸۸۶عکاسی (پیکتوریالیسم)را یک هنر تصویری بداند. کتاب امرسون ((نتیجه افکار قیمتی و نا بهنگام )) بر ضد عکاسی ای است(( که هر چیز را در میدان دید دوربین می بینند و با دقت کافی به یک شکل عکس می گیرد ، چشم به آن شکل ، آن اشیاء را نمی بیند . خطوط مشخصی ندارد ، لکه هایی کم و پیش تاریک و کم و پیش واضح است در طبیعت باید استاندارد هنرمند باشد و …)) افکار امرسون به سویی است، که عکاسی را یک هنر مستقل بداند اما موافقیت او در این کار بسیار کم بود.
تاثیراتی که امرسون ، رابینسون و کامرون در تصویرگرایی عکاسی (پیکتوریالیسم) گذاردند ، تا ۱۹۲۰میلادی ادامه یافت و عکاسان مانند روبرت دوماشی(۱۸۵۹_۱۹۳۸) فرانسوی و کامیل پویو(۱۸۵۷_۱۹۳۳)و جرج داویسون (۱۸۵۸_۱۹۳۰)همچنین (عکاسان انفصالی) را به خود جذب کرد. در زمانی که این عکاسان فعالیت می کردند ،
مکتب امپرسیونیست و سورامپرسیونیست توسط نقاشانی چون سسیل ، مونه ، ماند ، رنوار ، سورا و پیسارو روی کار آمد و طرفدارانی را به خود جذب کرد. ربرت دوماشی عکاس فرانسوی از روش کاغذ و مرکب های چرب عکس هایی به صورت امپرسیونیسم به وجود آورد ، از عکس های مشهور او ((دوفرق میان)) دختر فرق باز را می توان نام برد.
عکس های جرج داویسون نیز همانند نقاشی امپرسیونیسم کار شده بود، وی اولین کسی بود که ((انجمن جهانی عکاسان تصویری )) را در انگلستان تاسیس کرد.
عکس های داویسون و دوماشی ، عکاسان آمریکایی را بسیار به خود جذب کرد . دوران تصویرگرایی عکاسی (پیکتوریالیسم) به صورت نقاشی توسط همین عکاسان برچیده شد و جای آن را تصویرگرایی عکاسانه گرفت.
در زمانی که عکاسی پیکتورال در اروپا انجام می شود دوربین های قهوه ای کداک به بازار آمد، این دوربین ها قابلیت حمل در همه جا را داشتند ، قطع فیلم ها کوچک و به صورت ریلی عرضه میشود، تیلیغات کداک ، بر روی دوربین قهوه ای در روزنامه های جهان چاپ شد،
عکس تبلیغ مشهور کداک ، دختر بچه ای را نشان میدهد که به همراه دوربین قهوه ای در کنار ساحل دریا ایستاده است. این عکس نشان دهنده عکاسی (پیکتوریالیسم) صریح وآسان در همه جاست ، عکاسی در سال ۱۸۹۰ می رفت تا همه گیر شود و همه خانواده ها می توانستند از عکاسی و عکس استفاده کنند .
عکس های سه بعدی ( عکاسی برجسته)
تصویر سازی در عکس عکاسی به صورت های بسیاری انجام می شد اما در رقابت با نقاشی عکاسی گام را فراتر از این نهاد. ایجاد تصاویر سه بعدی رقابت با تصویردو بعدی نقاشی و طراحی ، گام بزرگی در تاریخ محسوب می شود،
نمونه تصویرسه بعدی از لیدی هاوارد ( ۱۸۶۰) از این جمله است اساس کار استریوگرافی همان اختلاف منظر چشم انسان است ، انسان به وسطه دارا بودن دو چشم و اختلاف منظر و تطابق همان تصویر ( از چشم) در مغز ( بص النخاع) موجب می شود تا ما یک حجم را سه بعدی ببینیم ،
اما در تصاویر دوبعدی به وسیله توهم و پرسپکتیو این کار انجام می شود؛ در عکاسی سه بعدی که با دو لنز ، دو تصویر همزمان از سک سوژه گرفته می شود ، اگر چنانچه با دوربین مخصوص (استروسکوپ) و یا لنزهای مخصوص ( که مانند عینک) هستند ، این دو تصویر، جداگانه به وسیله دو چشم ، به صورت مجزا دیده شوند، کاملا سه بعدی به نظر خواهند آمد(اولین بار لئوناردو داوینچی و ژ – پ – دلاپورتا به مسئله اختلاف منظر دو چشم اشاره کردند .
در قرن شانزدهم «جالزویتسون» (در سال ۱۸۳۸) دستگاه استریوسکوپ که به معنی « جامد و دیدن» بود اختراع کرد ، ولی اولین باردانیل برسترو که دوست هیل و تالبوت بود ، دستگاه دوربین عکسبرداری استریوگراف را تکمیل کرد .
جالب اینجاست که تصاویر استریوگراف انقدر عجیب و شگفت انگیز به نظر میرسید که شرکت های سازنده وسایل عکاسی را تشویق به ساخت این دوربین ( استریوسکوپ) کرد. در سال۱۸۵۸ بیش از ۹ میلیون دستگاه استریوسکوپ در اروپا و امریکا وجود داشت! بودلر ادیب معروف فرانسوی ۱۸۵۹ گفته بود « هزاران چشم حریص از سوراخ های استریوسکوپ به بی نهایت می نگرند.»
عکاسی در دوران امپرسیونیسم (درنقاشی) پیشرفت آنچنانی نداشت ، عکاسان بیش تر مشتاق به وضوح تصویر بودند تا محو کردن عمدی ، با به کار گیری امولسیون صمغی و یا چربی( برای به دست آوردن عکس نقاشانه)به همین دلیل دوران تصویرگرایی نقاشی گونه عکس از سال ۱۹۰۰ در اروپا رو به کاهش نهاد و با پیشرفت صنعت عکاسی در اروپا عکاسان به سمت و سوی وضوح تصویرگام برداشتند.
میراث « عکاسی ناتورآلیستی» امرسون در فراهم آوردن موقعیت هایی برای بازگشت به تصاویر بسیار دقیق حاصل از عکاسی ، بسیار مهم بودند . و تاثیر این کار در تلاش های چندین عکاس در طول اولین سالهای قرن بیستم در اروپا آشکار باقی ماند از آن جمله می توان (فرانک میدواستاکلیف) (۱۸۵۳ – ۱۹۴۱)عکاس اهل انگلستان ، با عکس معروف ماهیگیران لنگر ویتبی وسر بنجامین ، استون و اوژن اتژه را نام برد.
اوژن اتژه در بی خبری کامل از نبوغ خود مرد، عکس هایش مورد پسند سورئالیست های (۱۹۲۰ به بعد ) قرار گرفت . سورئالیست ها عکس های آتژه را که خالی از انسان عکسبرداری شده بود و می بایست صحنه پشت مدل نقاشان را تشکیل می داد ، اعجاب برانگیزترین عکس های آن زمان خواندند ، به زعم آنان ، عکس های آتژه خبر از یک جنایت در حال اتفاق را بیان می دارد!
عکاسان انفصالی « photo secessione »
هم زمان با رکود پیکتوریالیسم (عکاسی ) در اروپا ، عده ای در آمریکا جذب عکاسی تصویرگرایانه شدند. اینان که اکثرا از مهاجران اروپایی بودند ، توسعه عکاسی هنری رادر آمریکا وظیفه خود می دانستند.
آلفرداستگلیتز(۱۸۶۴-۱۹۴۶)از آلمان به آمریکا رفت ، او پیرو اصول عکاسان پیکتوریالیسم در اروپا بود ، وی در کمراکلوپ نیویورک (درسال۱۹۰۲)عکاسانی را گرد هم آورد تا اتحادیه عکاسان هنری، جدای از عکاسان وضوح طلب را تشکیل بدهد.به همین علت نام اتحادیه خود را « عکاسان انفصالی» یا فتوسشن نهاد. کارهای عکاسی این اتحادیه در نشریه ای به نام (کمراورک) به چاپ رسید و طرفداران بسیاری را به سوی خود جلب نمود.
کارنس وایت ، ژرترودکاسبیر ، الوین لانکدون کابورن ، جی _ کریچ آنان و ادوارد اشتایخن افرادی بودند که اتحادیه عکاسان انفصالی را تشکیل دادند.
کلارنس وایت عکس هایی روی کاغذ پلاتین چاپ کرد کارهای او بی شباهت به کارهای «دگای» نقاش نبودند کاسبیر از مجامع خانوادگی عکس می گرفت . کابرن کارهایی شبیه به آثار کوبیسمی در نقاشی را با عکاسی (پیکتوریالیسم)ارایه داد، ارایه کارهای کابرن را ارتوگرافی نام گذاشتند. «آنان» و اشتایخن نیزدر رده عکاسانی بودند که از افراد مشهور و مراسم جالب توجه عکس می گرفتند
در خیابان پنجم نیویورک شماره ۲۹۱ توسط عکاسان انفصالی دو اتاق اجاره شد و گالری نمایش عکس های خود را در این دو اتاق برپا کردند. علاوه بر کارهای عکاسی ، کارهای هنرمندان بزرگ آن زمان در آمریکا و اروپا نیز ، در همین گالری ۲۹۱ به نمایش در آمد و باعث شهرت و اعتبار گالری گردید ، کارهایی از رودن ، پیکاسو ، تولوز لوترک ، روسو ، سزان ، ماتیس و براک و بعضی از کارهای نقاشی ژاپنی و حجاری های سیاهان در این گالری به نمایش در آمد.
در ۱۹۱۰ ( آلبرت آرت گالری بوفالو) در های خود را به روی فتوسش گشود و عکاسی را به عنوان یک کار صد در صد هنری و مستقل پذیرفت.
در ۱۹۱۲استگلیتز و اشتایخن به وضوح تصویر بازگشتند . اشتایخن خود را یک فتوژورنالیسم معرفی کرد ، او به صداقت بی پرده عکاسی اشاره زیادی داشت و عکاسان زیادی را تشویق به عکاسی مستند نمود. در سال ۱۹۵۵نمایشگاه ( خانواده بشر) را که با حضور۵۰۳ عکس از عکاسان معروف سراسر جهان بودند را برگزار کرد.
از سال ۱۹۱۲به بعد عکاسان به ماهیت عکاسی به عنوان یک هنر مستقل ایمان آورده بودند. آلبرت رنگرپاتش (۱۸۹۷_۱۹۶۶)در کتاب (دنیا زیباست) نوشت :
( به ما اجازه بدهید که نقاشی را به نقاشان وا گذاریم ، اجازه بدهید تلاش نماییم تصاویر را با روش های عکاسی ایجاد کنیم که بدون اقتباس از نقاشی….. می توانند خودشان به وسیله هم کامل شوند.)