مصاحبه با توماس دیماند “عکاس و مجسمه ساز”
توماس دیماند (عکاس و مجسمه ساز)در سال ۱۹۶۴ در برلین متولد شد و مجسمهسازی را از هنرمندان معروفی چون فریتز شوئگلر و کاترینا فریتس در آکادمی دسلدورف یاد گرفت. اکثر عکسهای او دنبالکننده موضوعت سیاسی و اجتماعی است که از رسانههای مختلف منتشر میشود. او به گفته خودش از گرهارد ریشتر، نقاش معروف معاصر آلمانی و اد روشا، عکاس مفهومی آمریکایی تأثیرات زیادی گرفته است. دیماند تا به حال نمایشگاههای زیادی را در سراسر دنیا برگزار کرده است.
شما ابتدا مجسمه ساز بوده اید، از چه زمانی به عکاسی پرداختید ؟
توماس دیماند عکاس ، درسته، من یک مجسمه ساز بودم ولی مجسمه هایی را که ساختم برای اینکه باقی بماند ساخته نشده بود. آنها کاملا از بین رفتنی بودند و قرار بود که در پایان کنار گذاشته شوند. در مراحلی من شروع کردم به مستندسازی کارهای که انجام می دادم، این مستند کردن به یک مسئله تبدیل شد چون عکس مجسمه هاهیچوقت آنچه در حین ساختن مجسمه هابرایم جالب بود را نشان نمی داد.
با توجه به اینکه “برندهیلابخر” به شما گفت: که سه سال طول میکشد تا در عکاسی حرفه ای شوید، شما چگونه به فراگیری فردی عکاسی پرداختید؟
توماس دیماند عکاس : اینطور نبود که من خواسته باشم شبیه برندهیلابخر کار کنم، بیشتر این جوری بود که چون آن ها در آ کادمی دوسلدورف کارگا آموزشی برگزار کردند،برای من تنها کسانی بودند که می شد از آنها سؤالاتی پرسید اما نکته ی اصلی در مجسمه سازی من این بود که نمیخواستم وقت زیادی را در مدتی طولانی صرف ساختن آنها کنم.
من از موادی مثل کاغذ، مقوا و ورقه های چسبدار استفاد میکردم و نمیخواستم بیشتر از یکی دو روز را صرف ساخت آنها کنم. بنابراین مطالعه ی عکاسی طی سه سال واقعا در تضاد با هدفم قرار میگرفت. اینطور بود که زمانی برای من راحت تر این بود که دو مجسمه بسازم : یکی بازنمای سه بعدی طرحی که در ذهنم بود و یکی دیگر با رعایت قواعد پرسپکتیوی که یک عدسی۳۵میلیمتری ایجاد می کند.
چگونه از ساختن دو مجسمه به ساخت یکی و عکاسی از آن به گونه ای که می خواستید رسیدید؟
توماس دیماند عکاس : در همان دوره ای که یک مجسمه می ساختم،کار با دوربین را یاد گرفته بودم،در واقع خیلی ساده بود و به سه سال فراگیری نیازی نبود.
شما هنوزاز دوربین ۳۵میلیمتری استفاده می کنید؟
توماس دیماند عکاس : نه،من با یک دوربین قطع بزرگ کار می کنم.
الان اگر لازم بود عنوانی داشته باشید چه عنوانی به خودتان می دادید ؟
توماس دیماند عکاس : نیازی به عنوان نیست، کاری که می کنم این است که به چیزهای مشخصی نه بگویم،اگر از من خواسته شود که یک نمایشگاه عکس برگزار کنم،دوست دارم پاسخ منفی بدهم. من فهمیده ام که خود رسانه ی عکاسی محیط کسل کننده ای دارد. هرگز امکان ندارد شما شاهد نمایشگاه نقاشی با موضوع نقاشی اکرلیک باشید. چنین برداشتی از این رسانه در یک سطح رو شنفکرانه اصلاجالب نیست.
من فعالیت هنری میکنم. من از یک پس زمینه ی متعلق به عکاسی نیامده ام و از چنین موقعیتی که در آن اثر هنری به چگونگی ساختش فروکاسته میشود دوری می کنم.مثلا من دوست ندارم نمایشگاهی با موضوع فیلم فوجی برگزار کنم.
تا به حال از شما خواسته شده که نمایشگاهی درباره ی فیلم های فوجی ترتیب بدهید؟
توماس دیماند عکاس : نه، اما به طور مشخص در مواردی از من خواسته شده که در نمایشگاه های عکس شرکت کنم، به ویژه نمایشگاه هایی درباره ی اینکه آیا عکاسی هواشناسی واقعیت را نشان میدهد یا نه. من همیشه به این درخواست ها پاسخ منفی داده ام.
چگونه چیزهایی که میسازید به فکرتان میرسد؟
توماس دیماند عکاس : در یک نگاه به گذشته به نظرم می رسد که یک طرح کلی باشد البته حتما برآمده از علایقی که همیشه در پی آن هستی یاطرح های ذهنی که زمان زیادی در سر داشته ای مثل بازنمای دوباره یا چندباره ی یک موضوع در چندین عکس. در این حالت مسأله این است که چگونه از این پیش طرح ساده ی کلی به چیزی فراتر ازآن برسید.
شما گفتید: که مجسمه هایتان را سریع می سازید. احتمالا مثل عکس گذر نورولی این کار یک روز نیست.
توماس دیماند عکاس : این به موضوع بستگی دارد. درآغاز تصمیم داشتم مجسمه ها را تا حد ممکن ساده بسازم و کار راخیلی حرفه ای برای خودم تعریف نکرده بودم اما همه چیز متحول شد،نه فقط چون که علایق من تغییر کرد بلکه به این دلیل که آثار مشخصی را ساخته بودم. هرچه بیشتر به چیزی نگاه کنی درک توازآن پیچیده ترمی شود. برای مثال اگرشطرنج بازی کنی، اوایل از اینکه مهره ها را دقیقا طبق قواعدحرکت بدی لذت می بری اما وقتی بازی ات خوب شد این دیگر جذابیتی نخواهد داشت آنوقت توشروع میکنی به فکر کردن درباره ی ارتباط یک حرکت با حرکت بعدی و الی آخر
آیامی توانید مشخصا بگویید که چه مقدار کار صرف خلق عکسی مثل گذر نور شد.
توماس دیماند : سی نفر در مدت سه ماه،درخت را شبیه سازی کردند.
در مورد اثری مثل بایگانی چه؟
توماس دیماند : اندیشه ای که در نهایت مرا به آرشیو رساند ریشه در مفهوم چیزی شبیه نقاشی های اگنس مارتین داشت.شکل های مشابه ای که چندین بار تکرارمیشوند.بطریهای رنگی اندی وارهول را در نظربگیرید. چرا در عین حال که شبیه هم هستند متفاوت به نظر میرسند؟ این نقطه ی شروع افکارم بود بعد شما مثلا تصویری از پرونده ها می بینید. در حالت معمول، سامانه های بایگانی از کاغذ پرشده اند، پس ما در تصاویر و آنچه به نمایش می گذارند، قرائت دیگری از ماده داریم. هرچند خود بایگانی پرونده ها چندان موضوع الهام بخشی نیست چون یک استعاره ی آشنای کافکایی است و این می تواند صرفا اجرای فکر یک نفر دیگه تلقی شود. پس ممکن است ازآن صرف نظر شود اما درعین حال انسان هنوز خیلی به آن علاقه مند خواهد ماند که این خود از یک زمینه ی کاملا متفاوت برمی خیزد.بیشتر وقت ها فکرها پیش ازآن که به ذهن برسند در محیط وجود دارند، دستیابی به فکرنهایی که از همه نظر مطلوب باشد،از ۲روز تا چند سال طول میکشد.
دنبال ایجاد چه نوع فرآیند فکری ای در مخاطبتان هستید ؟
توماس دیماند : من افکار خودم به عنوان یک هنرمند را میشناسم اما هیچوقت نمیگویم که دیگران باید چگونه بیاندیشند. چنین کاری حدس و گمانی بیش نخواهدبود. بیایید یه جوردیگه به این قضیه فکر کنیم. اگر شما به موزه بروید و به اثری از تیسین نگاه کنید، فرض کنید پرتره ی شاه چارلز پنجم، آیا برای اینکه از نقاشی لذت ببرید لازم است که بدانید تیسین درباره ی چارلز پنجم چه فکر میکرده؟ من می گویم نه و فقط می توانم چیزهایی را به شما نشان دهم که برای فهم افکاری که مرا به خلق یک اثرخاص رسانده،ضروری است. من قادر نیستم آن اصل آن افکار را به شما نشان دهم. به عبارت دیگر من یک برگه ای راهنما نوشته ام وآن راروی دیوار نصب کرده ام .
فکرمی کنید مردم با آثار شما ارتباط برقرار میکنند؟
توماس دیماند : فکر میکنم بعضی ها بیشتر با آن ها ارتباط برقرار می کنند و بعضی ها کمتر و احتمالا بعضی ها هم بیشتر از انچه من از آن ها درک میکنم از آن ها برداشت میکنند.همواره درفرآیند فهم یک اثر هنری متغیرهای شناوربسیاری دخیل هستند.
چه شکلی از هنر در کارشما وجود دارد،به ویژه وقتی که قصد دارید یک نمایشگاه برگزار کنید؟
توماس دیماند : اول و قبل از همه، چیزهایی که برایم قابل درک نیست، نشانه هایی از نوع خاصی از زیبایی. اگربرای مثال نوشته های ماتیس را بخوانید متوجه خواهید شد که او درپی رسیدن به چیزی کاملا زشت بوده تا بر برداشت آاکادمی از زیبایی غلبه پیدا کند. پس کمال هنری ماتیس در خلق تصاویری عالی نیست بلکه در خلق تعادلی است عالی میان آنچه شما می بینید با آنچه که آن در درون شما به جریان می اندازد. در هنر مفهومی، خصوصا، ربط بین تلاش و نتیجه حیرت آور است و در همین وضع با فقدان کامل استعاره ی هنر مواجهیم.چیزهایی که معمولا انتظار دارید در هنر باشد درآن کاملاغایب است. این واضح است که زیبایی به اینکه یک نفر مثلاچقدر عالی طراحی می کند ربطی ندارد یا به اینکه از چه مصالحی استفاده شده یا قطعات اثر چگونه در محیط قرار داده شده. اما الزاما اندیشه ای عالی در آن است که به شد ت نیازمند وسیله ای است که با آن به بیان در آید
شما از نقاشان زیادی نام بردید، آیا بیشتر از آن ها تاثیر پذیرفته اید تا از عکاسان؟
توماس دیماند : نه. من فهمیده ام که کار من – ساخت اشیاء با مقوا – تکنیک متعارفی نیست. همین کافی بوده که من مشغول باشم و زیاد برام سؤال پیش نیاید. از بعدی دیگر،من روی مجسمه ها کار میکنم و بعد همه چیز به تصویر بدل می شود که این به نقاشی ارتباط پیدا میکند. به این ترتیب عناصری از نقاشی و مجسمه سازی داریم که با رسانه ی سوم یعنی عکاسی آمیخته میشود اما پس زمینه ی من عکاسی نیست بلکه هنر است.
آیا شما مطالعات هنری داشته اید؟
توماس دیماند : من مطالعات هنری و مدتی هم فلسفی داشته ام.
آیا فکر میکنید برای اینکه اثری بزرگ خلق کنید لازم است که فلسفه ای داشته باشید؟
توماس دیماند : من نمیدانم به چه چیزی نیاز هست اما می دانم در مدارس هنری، شما الزاما نمی آموزید که اندیشه ای را مثل یک فیلسوف تا انتها دنبال کنید. از همه چیز با شک،حرف زده میشود. در مورد این چیست؟ آن چیست؟ در حالیکه اینجا جریانی از اندیشه وجود دارد و عمل کشف موضوعی کلی که نه تنها مرا مجذوب خودش میکند بلکه به شیوه ی کارم هم شکل می بخشد. من خودم را از هنرمندانی می دانم که بیشتر برایم درونمایه مهم است و پیشرفت واقعی هم از همین نکته پدید می آید عمل بازبینی اشیاء . به آثار جان بالداساری نگاه کنید. کارش محدود به چند فکر مشابه اما فوق العاده است چون که به طرزشگفت آوری نوآورانه اند برای من این تمام کاری است که یک هنر مند میکند: او اندیشه ای دارد ومی کوشد قالبی برای بیان آن پیدا کند.
وقتی که تصویرتان ساخته شد، مجسمه ها را از بین می برید؟
بله فقط میخواهم کنار گذاشته شوند. آن ها مجسمه هایی هستند که در ابعاد واقعی ساخته شده اند و آنچه که می بیند چیزی است از منظرعدسی. علت اینکه شروع به فیلمسازی کردم این بود که میخواستم باز به خود مجسمه ها بیشتر توجه کنم .آدم متوجه می شود که یک عکس فقط یک نما از شیء را نشان میدهد در حالی که خود شیء را می توان از زوایای مختلفی دید.
اگر خیلی با دقت به تصاویر شما نگاه کنیم نواقص مختصری درآنها دیده می شود در حالی که شما در واقع میخواهید ظاهرآن ها…
توماس دیماند : ولی اصلا هنر به همین مربوط است. در یک نگاه کلی، سطح ظاهری همه چیز در تصاویر من مثل هم است در حالیکه واقعیت اینجوری نیست. اگر کسی این جنبه را درک نکند احتمالا متوجه خواهد شد که چیزی روی سطوح نوشته نشده یا اثری از مورد استفاده قرار گرفتن روی اشیاء نیست. اشیاء همانند الگوهای کلی خود هستند. اما این اشیاء در عکس تا حد زیادی جلوه قابل قبولی دارند.
آنها فضای ویژه ای را القا میکنند، و شما احساسی دارید، برای مثال،عکس کارگاه تکثیر بازنمایی هیچ کارگاه تکثیر واقعی ای نیست ولی مشخصا یک کارگاه تکثیر است در لحظه ای اززمان. اگر مخاطبین تصویر را اینطورنبینند من نمی توانم به آن ها کمکی بکنم . قسمتی ازآنچه در مورد حس کمال گفتم در واقع اندیشیدن به این است که چه چیزهایی را حذف کنم و چه چیزهایی را باقی بگذارم.
درباره ی ورودی فرودگاه حرف بزنید. دیگه امکان نداره که در یک فرودگاه قدم بزنیم بدون آنکه به این تصویر فکر …
توماس دیماند : شما هیچوقت نمیتوانید مشخص کنید که چگونه فکر یک اثر شکل میگیرد ولی باید چیزی به ذهن خطور کند و بماند. در مورد ورودی فرودگاه، من به دو چیز علاقه مند بودم، اول از همه به دوربینهای .cctvاین دوربین ها مرتب تصویر میگیرند تا زمانی که اتفاق مهمی بیفتد. این کاملا برخلاف کاری است که یک عکاس انجام میدهد. هر دوی اینها یا کار هایی میکنند یا منتظر لحظه ی مناسبی برای گرفتن عکس می مانند. در کار با تصاویری که از قبل وجود دارد،
کاری که من انجام میدهم ، مدام به سیل تصاویری که خود موضوع آن هستیم فکر میکند و دوست دارد مجسم کند که چه حسی نسبت به این امر دارد این کار همچنین این بحث را که عکاسی دیجیتال هم عملا مجادلات ریشه ای در مورد اینکه عکاسی دروغ میگوید یا نه را پا برجا نگه میدارد و دوباره پیش میکشد.
برای مثال، امروزه هرکسی یک گوشی دوربین دار دارد در این وضع، مؤلف بودن و سندیت موضوعات جالبی می شوند. اگر چیزی در حال نابودی است خود مؤلف است اما در بازگشتی مجدد به حیات، نقطه ی آغاز درست چند لحظه قبل از واقعه ی۱۱سپتامبر خواهد بود، پیش از آنکه تروریستها سوار هواپیما شوند،وقتی که به نظرمیرسید آن بخش از جهان هنوز سالم است و این دستگاه ها دستگاه های تشخیص هستند، وسایلی که با اشعه چیزها را می یابند و ناگهان هم نمی یابند. دوربینهایcctvاین را ثبت کردند که نمی توانند هیچ چیزی را پیدا کنند. چنین است که این عکس را دربارهی این چرخه ی معیوب داریم .
دوست دارید اثر چاپ شده ی شما چه ویژگی ها یی داشته باشد؟ چه ویرایش هایی روی آن انجام میدهید؟
توماس دیماند : معمولا من محل قرار گرفتن دوربین را ازآغاز ساختن یک مجسمه میدانم. در دو هفته ی پایانی باید زاویه ی دید را دقیقا مشخص کنم. بعدش می فهمم که منبع نورباید کجا باشد و سعی میکنم که خطاهای که می بینم اصلاح کنم. ویرایش برای من در حین عکس گرفتن انجام می شود. به این ترتیب کامپیوتر برایم بی فایده است چون من قادرم به پشت و جلوی دوربینم بروم و تغییرات مورد نظرم را همانجا انجام دهم.
تا عکسی را بگیرید چند بار تلاش می کنید؟
توماس دیماند : درمواردی صدها بار اما در مواردی دیگر هم فقط دو بار. برای مثال،گذر نور مخصوصا کار دشواری بود. چندین بار تلاش کردم تا نور آنطور که می خواستم روی برگ ها بنشیند و برگ های دیگر هم درسایه باشند.
می توانید تشخیص دهید که چه زمانی به تصویر نهایی رسیده اید؟
توماس دیماند : معمولا من در آخرکار سه یا چهار چاپ میزنم. پس شبیه این است که بخواهم زمینه ی عکسی را واضح کنم. بعضی وقتها چیزی در تصویر به نظرتون جالب می آید اما بعد می فهمید که عکس را به خاطر آن نگرفته اید. خوب است دقت کنید که عناصر موجود در یک عکس همان هایی است که درنظر داشته اید یا فقط چیزهایی اند که جذابیت دارند .
چه توصیه ای برای یک عکاس تازه کار دارید؟
توماس دیماند : من به هنرآموزان آموزش عکاسی نمی دهم، آموزش هنر میدهم و اگر آنها احساس کنند که قادر هستند از یک دوربین بهره برداری لازم را انجام بدهند خیلی خوب خواهد بود اما به احتمال زیاد آنها از جای خوبی شروع نکرده اند چون قبل از آنکه به محتوایی شخصی رسیده باشند، ابزار بیان را انتخاب کرده اند. در این حالت امکان تبدیل شدن فرد به یک هنرمند خیلی کم است.من به همه توصیه کرده ام که به جا آنکه تلاش کنند بفهمند بقیه به چه علاقه مند هستند، کاری را انجام دهند که واقعاخودشان شیفته آن هستند. در این صورت حتی اگر موفق هم نشوید، که اگر بشوید خیلی لذت بخش خواهد بود،لااقل برای چیزی تلاش کرده اید که برای شما معنایی داشته است.
بیشتر بخوانید