گفتگو با مایکل کنا “عکاس طبیعت”
مایکل کنا عکاس (Michael Kenna)در ۱۹۵۳ در یک شهر کوچک صنعتی در شمال غربی انگلستان زاده شد و در مدرسه هنر Banbury و college of printing در لندن تحصیل کرد. در ۱۹۷۶ عکاسی تبلیغاتی را آغاز کرد و این در حالی بود که همزمان به زمینه مورد علاقه خود در عکاسی یعنی عکاسی از طبیعت می پرداخت. در ۱۹۷۷ به سن فرانسیسکو رفت و با «روت برنارد» آشنا شد و به مدت ۸ سال به عنوان معاون و چاپگر دستی برای او کار کرد.عکس های او اگرچه فاقد المان انسانی هستند اما به نوعی حضور بشر در آنها احساس می شود.
مایکل کنا عکاس در حالی زندگی را از سر می گیرد که همه ما هنوز در خواب هستیم. او تصاویری خلق می کند که جایی بین دیدن، احساس و منطق قرار دارند و با نور، دنیایی مالامال خفته در صلح را بدون انسان نقاشی می کند.
مایکل کنا ( عکاس ) درباره خود می گوید:وقتی تقریباً ۱۱ساله بودم به مدرسه دینی کاتولیک در انگلستان رفتم تا کشیش شوم. ۷ سال در آنجا ماندم. بعد از مدتی متوجه شدم برای این کار مناسب نیستم. خوشبختانه خوب نقاشی می کردم، پس به مدرسه هنر رفتم. بعد از مدت کوتاهی به مدرسه عکاسی رفتم و سه سال در آنجا تحصیل کردم. اولین کار حرفه ای خود را تقریباً در ۲۰ سالگی شروع کردم و در سال ۲۰۰۳ پنجاهمین سالگرد عکاسی خود را جشن گرفتم.
چطور به این سبک رسیدید؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت) : روت برنارد، عکاس، همیشه به من می گفت این سئوال مثل این است که از کسی بپرسی چطور امضای خود را شکل دادید. این چیزی نیست که من آگاهانه بر روی آن کار کرده باشم. به نظر من سبک، فقط نتیجه نهایی تجربه شخصی است. در حال حاضر کارکردن به سبکی دیگر برایم بسیار غامض و گیج کننده است. من در مکان ها و سوژه هایی که ارتباطاتی درونی و شخصی با آنها دارم غرق شده ام و به سبکی که فکر می کنم صحیح است عکاسی می کنم. اینکه اینها از کجا نشأت می گیرند، کی می داند؟
چه چیز شما را به عکاسی در شب و طلوع علاقه مند کرد؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت): من در ابتدا فقط صبح زود عکاسی می کردم. آرامش و سکوت این ساعت ها را دوست دارم. افراد کمی در اطراف هستند و پرندگان هم در آسمان کمتر دیده می شوند. نور صبح، نرم و پراکنده است. این نور زمینه های درهم را به لایه های دوبخشی از درجات رنگ دوبعدی تبدیل می کند. من هنوز طلوع آفتاب را بیش از هر زمان دیگری دوست دارم اما حالا در ساعت های دیگر روز هم عکاسی می کنم.
عکاسی در شب هم به این دلیل جالب است که ما بخشی از کنترلمان را بر روی آنچه در مقابل دوربین اتفاق می افتد، از دست می دهیم. در طول این ساعت ها، جهان تغییر می کند؛ رودخانه ها پرتلاطم می شوند. ابرها می گذرند و موقعیت زمین نسبت به ستارگان تغییر می کند. مجموع این رویدادها برای چشم انسان قابل رویت نیست، اما می تواند برای روی فیلم ثبت شود. برای عکاس، واقعیت می تواند سوررئال شود و امکان استفاده از نورهای متعدد در شب، به ساخت فضاهای سوررئال کمک می کند. شب، پتانسیل شگفت آوری برای بروز خلاقیت دارد.
در یکی از کتاب هایتان نوشته بودید: «در شب احساس نزدیکی بیشتری با عناصری که از آنها عکس می گیرم دارم. به طبیعت نزدیک تر می شوم چون باید تماشا کنم.» چه چیزی را تماشا می کنید؟
مایکل کنا عکاس : وقتی نوردهی به جای یک لحظه، ساعت ها طول می کشد به طور مسلم زمان بیشتری برای تماشا وجود دارد. گاهی اوقات این تماشا کردن در جهت حفظ امنیت است اما در اغلب مواقع فعالیتی برای پرورش روح است. آسمان را تماشا می کنم و طرح های ابرها و ستارگان را بر روی فیلم خود تصور می کنم. آب را تماشا می کنم، برگ های درختان، ماشین هایی که می گذرند، سایه هایی که تغییر می کنند، دود دودکش ها و هر چیزی که در اطراف وجود دارد. باد و باران و مه، همه بر روی تصویر نهایی من تاثیرگذارند. ما زندگی سریع و پرشتابی داریم، پس نعمتی است اگر گاهی سرعت را کم کنیم و تحسین کنیم جلوه های فراموش شده طبیعت را که به راحتی می بینیم اما برایمان عادی شده است.
آیا عکاسی در شب، دید شما را نسبت به آنچه از آن عکاسی می کنید تغییر داده است؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت) : عکاسی در شب ویژگی های زیادی دارد که این ویژگی ها باعث جذابیت آن می شوند. چشم ما به استفاده از یک نور که همان نور خورشید است عادت دارد.
بنابراین استفاده از نورهای چندگانه که از جهات مختلف تابیده می شوند فضا را کاملاً سوررئال و تئاتری می کند. این تاثیر عاطفی و بزرگنمایی در صورت استفاده از سایه های تندی که توسط نورهای مصنوعی ایجاد شده اند افزایش می یابند. این سایه ها می توانند ما را به تصور آنچه نهفته است، فرابخوانند.
من نتیجه ای را که بعد از نوردهی های طولانی به دست می آید بسیار دوست دارم. برای مثال، ابرهای در حال حرکت، گستره ای منحصر به فرد از تراکم را در آسمان به وجود می آورند. ستارگان و هواپیماها خطوط سفیدرنگی تولیدمی کنند، آب های پرتلاطم به مانند یخ و مه هستند و حالتی از ابهام را در ذهن تداعی می کنند
در مصاحبه ای دیگر خواندم که شما از آلفرد استیگلیتز و همچنین چارلز شیلر تاثیر فراوانی گرفتید. نکته ای که توجه من را به خود جلب کرد این بود که آنها هر دو نقاش بوده اند.؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت) : بله. من بسیار عاشق دنیای نقاشی هستم. در واقع وقتی به مدرسه هنر رفتم فکر می کردم نقاش می شوم. اما بعد از مدتی متوجه شدم که کسب درآمد از طریق نقاشی بسیار دشوار است و من به حرفه ای نیاز داشتم که از طریق آن، هم بتوانم زندگی ام را از لحاظ مالی تا حدودی تامین کنم و هم بتوانم با آن به آرزوهای هنری خود برسم و عکاسی این نیازها را به طور نسبی برآورده می کرد. من در ابتدا به عنوان یک عکاس تجاری شروع به کار کردم و آموزش دیدم و این راه را ادامه دادم، اما به طور موازی به جنبه هنری کار خود نیز می پرداختم. در واقع از نوع اول برای پیشبرد نوع دوم استفاده می کردم.
به نظر من زیباشناختی های نقاشی در عکس هایتان کاملاً مشهود است ؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت) : امیدوارم. من قدرت پیشنهاد و ارائه جدید را به شرح و توضیح ترجیح می دهم. از دید من، عکاسی به معنای کپی کردن دنیا نیست. من به هیچ وجه دوست ندارم که یک کپی دقیق از آنچه در آنجا دیده ام ارائه کنم. یکی از قدرتمندترین عناصر عکاسی، توانایی آن در ثبت گوشه ای از دنیا با استفاده از احساس زیباشناختی شخص عکاس است. حاصل مجموع این دو مقوله همان است که مخاطب را به تفکر وامی دارد. در واقع سوژه باید از فیلتر ذهن و درون بشر عبور کند و به زبان هنر تبدیل شود. نه اینکه عکاس تنها نقش یک انتقال دهنده را به عهده داشته باشد.
صرف نظر از مکان و سوژه هایتان، در عکس های شما زیباشناختی ژاپنی به چشم می آید. به نظر من این شیوه جزیی از سبک کار شما شده است.؟
من عاشق زیباشناختی ژاپنی هستم. زمان زیادی را در ژاپن سپری کردم. نام یکی از کتاب های اخیرم «ژاپن» است. برای این کتاب، سه سال در ژاپن بودم و حتی بعضی از عکس ها متعلق به دهه ۸۰ هستند. مشکل است که بعد از این همه سال، از وقار، آسودگی خاطر، خلوص و سادگی طرح های آنها تاثیر نگرفته باشم.
مکان مورد علاقه تان برای عکاسی کجاست؟ غیر طبیعی ترین مکانی که تا به حال عکاسی کرده اید؟
جواب دادن به این سئوال غیر ممکن است. مکان ها مثل سیب و پرتقال هستند. همه مکان ها در جایگاه خود دارای معنا و زیبایی خاصی هستند.چطور مکان عکاسی را انتخاب می کنید؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت) : این بستگی به پروژه دارد. هیچ روش مشخصی برای این کار ندارم. وقتی می دانم و می خواهم از چیزی خاص عکاسی کنم به دنبال مناسب آن می گردم و یا وقتی یک مکان را برای عکاسی انتخاب می کنم به دنبال این می گردم که از چه چیز آن عکاسی کنم. به همین سادگی! من یک تئوری دارم که تا به حال به من جواب داده است. بهترین ایده ها زمانی به وجود می آیند که در حال فکر کردن به موضوع دیگری هستید. یکی از تفریحات مورد علاقه من دویدن در مسافت های طولانی است و این کار برایم فواید زیادی دارد. وقتی در حال فکر کردن درباره موضوعی هستید و در عین حال فعالیت بدنی دارید، ایده های دیگری هم از ذهن تراوش می کند. این ایده ها معمولاً در پروژه های بعدی من بسیار مفید واقع می شوند.
نوردهی هایی که در روز انجام می دهید معمولاً چقدر طول می کشد؟
مایکل کنا (عکاس طبیعت) : تا ۳۰ دقیقه. بستگی به شرایط نوری دارد.
و در شب؟
مایکل کنا عکاس : می تواند ۸ ساعت یا تا تاریک شدن هوا طول بکشد. اما اکثر نوردهی ها بین ۱۰ تا ۳۰ دقیقه است. اما اگر در مکان امنی باشم دوربین را به مدت ۲ ساعت در حالت نوردهی قرار می دهم و به شام خوردن یا مطالعه می پردازم.
کدام قسمت کار برایتان لذت بیشتری دارد؟
مایکل کنا عکاس : من از تمام مراحل لذت می برم. بیرون رفتن در ساعت هایی از روز که فضای بیرون عجیب و غریب است را دوست دارم. فضایی که حتی اگر عکاسی نمی کردم هم دوست داشتم در آنجا باشم. من عاشق سفر هستم. مرحله ظهور نگاتیوها را دوست ندارم و خوشبختانه همیشه لابراتوارهای خیلی خوبی در اطرافم وجود دارند. دیدن کنتاکت های اولیه خیلی لذت بخش است؛ ویرایش، چاپ و بعد تلاش برای چاپ نهایی. بعد از این مراحل، نمایشگاه و ارائه کار، دریافت عکس العمل های دیگران، چاپ کتاب و مراحل دیگر است. عکاسی، نوعی محک زدن خود و مبارزه کردن است و مسلماً به تلاش و کارفراوانی احتیاج دارد، اما من بی نهایت این تلاش ها را دوست دارم.
خودتان را در عصر دیجیتال چطور می بینید؟
مایکل کنا عکاس : دیجیتال و تکنولوژی کامپیوتر نتوانسته اند تغییری در آنچه انجام می دهم ایجاد کنند. من از تجهیزاتی که استفاده می کنم و به آن عادت دارم کاملاً راضی هستم. معتقدم که هنرمندان باید از لوازم و امکاناتی استفاده کنند که با آن می توانند آنچه در ذهن دارند را به بهترین شکل به تصویر بکشند.
از اینکه می بینم بعضی از عکاسان از تکنولوژی جدید با آغوش باز استقبال کرده اند و از آن در جهت تلاش های خلاقانه خود استفاده می کنند بسیار خشنودم.
در مجموع، خود من چندان اعتقادی به مقوله دیجیتال ندارم چون فکر می کنم ارتباط ضروری بین عکاسی و واقعیت را به نحوی قطع می کند. من معتقدم که قدرت تاریخی عکاسی وابسته به گره ای است که با واقعیت دارد و این از ویژگی هایی است که آن را از نقاشی، مجسمه سازی، طراحی و غیره متمایز کرده است.
گوش دادن به موزیک در زمان انجام کار به شما آرامش می دهد؟
مایکل کنا عکاس : اغلب عکاسان در حال انجام چاپ به موزیک گوش می کنند، معمولاً کلاسیک. اگر من این کار را انجام دهم ذهنم پریشان می شود، وارد رویا می شوم و در نتیجه تمرکزم را از دست می دهم. باید کاملاً دقت داشته باشم تا بدانم که از یک چاپ به چاپ بعدی چه تغییراتی را لحاظ کرده ام.
برنامه شما برای آینده چیست؟
مایکل کنا عکاس : سعی می کنم چندان به آینده فکر نکنم. این جمله جان لنون را دوست دارم که می گوید: «زندگی همان چیزی است که در حالی که سرگرم برنامه ریزی برای آینده هستید اتفاق می افتد.» زندگی را به رغم همه پیچیدگی هایش، در لحظه حال در آغوش گرفتن، جذابیتی باورنکردنی دارد. طبق علم عکاسی، هنوز سوژه های زیادی وجود دارد که به امید آنها زندگی را بگذرانم و امیدوارم که بتوانم آنچه را که در حال انجامش هستم تا آنجا که توان دارم ادامه دهم. بسیار از آنچه داشته ام سپاسگزارم. طبق نظریه قدیمی ام، راه پیش روی خود را پر از پیچ و خم و ماجرا می بینم و همیشه منتظرم تا ببینم در پس پیچ بعدی چه چیزی نهفته است.
حرف آخر؟
مایکل کنا عکاس : در بچگی کاملاً منزوی و تنها بودم. ماجراجویی هایم را خودم شکل می دادم و در پارک ها و خیابان های شهر کوچک صنعتی که در آن بزرگ شدم به آنها عمل می کردم. دوست داشتم در ایستگاه قطار و کارخانه ها، زمین های راگبی و کلیساهای خالی و قبرستان ها و هر مکان دیگری که بعدها به عکاسی از آنها علاقه مند شدم، پرسه بزنم اگرچه در آن زمان دوربینی نداشتم. فکر می کنم که این دوران نسبت به زمانی که در مدرسه هنر سر کردم، تاثیر بیشتری بر عکاسی من گذاشت.
بیشتر بخوانید